loading...

عشق و ازدواج

حتما پيش ازدواج در دوره دوستي ، نامزدي و يا عقد مطالعه كنيد

بازدید : 823
11 زمان : 1399:2

تصوير سازي ذهني رواني مي تواند مفيد، غير ضروري و حتي از نظر باليني اختلال آميز باشد. به دليل از بين رفتن محدوديت هاي روان شناختي، تحقيقات صورت گرفته نشان داده اند كه تصوير سازي ذهني بصري شامل يك شبكه از بخش هاي مغز مي باشد كه از لايه پيشاني تا بخش هاي حسي را شامل مي شود، با شبكه وضعيت پيش فرض همپوشاني دارد و مي تواند به عنوان يك ورژن ضعيف از يك درك متفاوت به كار گرفته شود. شدت و قدرت تصوير سازي ذهني مي تواند از يك حالت غير موجود (آفانتاسيا ) تا يك موردي شبيه به عكس (هاپير فانتاسيا ) متغير باشد. هر دو مور آناتومي و عملكرد مربوط به لايه بصري اوليه، به تصوير سازي ذهني بصري مرتبط هستند. استفاده از تصوير سازي ذهني به عنوان يك ابزار، با فرآيند هاي شناختي تركيبي زيادي مرتبط است و تصوير سازي ذهني يك نقش نشانه اي و توضيحي را در اختلالات عصب شناختي و رواني و همچنين درمان هاي آنها دارد.مقدمهتصوير سازي ذهني انساني چيست؟ توانايي شگفت انگيزي كه اكثر ماها داريم و به ما اجازه مي دهد تا در طول فضا و زمان حركت كنيم، انواع مختلف دنياهاي مجازي، اهداف، غذاها، ترس و لذت را تجربه كنيم، چه موردي مي باشد؟ زماني كه ما در مورد كاراكتر هاي حسي، يك چيزي شبيه سيب يا غروب آفتاب فكر مي كنيم، اكثر ماها يك تجربه بصري هوشيارانه از اين موارد داريم. ما به صورت تحت الفظي در مورد برخي از انواع سيب يا غروب آفتاب مطلع مي شويم، هر چند كه يك تجربه سطح پايين، تيره يا ضعيفي داريم. تصوير سازي ذهني از هزاران سال پيشيك نقش مركزي و مهمي را در بحث مربوط به عملكر ذهني داشته است، كه در مرحله اول توسط دانشمندان صورت گرفت و بعد از آن روان شناسان به آن پرداختند و در حال حاضر، متخصصان حوزه اعصاب چنين بحث هايي را پي مي گيرند. با اين وجود، اين ايده كه افراد داراي يك تجربه حسي آگاهانه ارادي در چشم ذهنشان هستند، براي افراد محدودي تعجب آور بوده است؛ اين افراد فاقد توانايي مربوط به ايجاد ارادي تصاوير رواني يا آفانتاسيا هستند. در بخش ديگري از اين طيف، تصوير سازي ذهني قوي نقش مهمي را در اغلب اختلال هاي اضطرابي، افسردگي، اسكيزوفرنيا و بيماري پاركيسنون دارد و به عنوان يك ابزار قدرتمند منحصر به فرد براي درمان روان شناختي، بيشتر تحت كنترل قرار گرفته است. برنامه ريزي پيشبردهاي متناقض شبه تصوري براي شناخت انسان، در جايي كه تصوير سازي ذهني مي تواند هم مفيد باشد و هم از نظر باليني اختلال آور باشد، يا حتي موارد غير ضروري امكان پذير (آفانتاسيا)، نشان دهنده موارد جديدي در مورد ذهن انسان مي باشد. زماني كه افراد در مورد چشم ذهن صحبت مي كنند، آنها معمولا به يك تجربي ارادي در مورد ايجاد يك تجربه حسي هوشيارانه مورد دلخواه هم صحبت مي كنند. با اين وجود، موارد زيادي از تجربيات حسي غير ارادي وجود دارند كه به طور مساوي از ورودي حسي مستقيم جدا شده اند. براي مثال در جابه جايي حسي و در اكثر موارد مربوط به توهمات بصري، افراد مي توانند رنگ روشني را تجربه كنند، بدون اينكه اطلاعات مربوط به رنگ منجر به تحريك شبكيه شود. در اختلال استرس بعد از آسيب (PTSD)، افراد يك سري خاطرات برگشت كننده يا روشن و سرزده اي را در مورد آسيب تجربه شده به عنوان يك تصوير سازي ذهني غير ارادي تجربه مي كنند. چنين تجربيات حسي هوشيارانه و ارادي، بدون ورودي حسي مربوطه مستقيم، در يك جاي ديگر منجر به افزايش "درك هاي مربوط به فانتوم و موارد خيالي" مي شود. يك چارچوب كاري مسلط پيشنهاد شده عبارت از اين مورد مي باشد كه تجربيات دروني، همانند تصور، مي توانند مربوط به دو گروه تصوري باشند – همانند تجربياتي كه يكي از آنها ارادي و ديگري غير ارادي مي باشد. اين دو گروه مشابه انواع فرعي و ثانويه توجه مي باشند – دروني و بيروني – و اين كار، همانند روزهاي اوليه مربوط به تحقيق صورت گرفته در مورد توجه، شروع به مشخص كردن موارد مشترك و متفاوت مابين دو گروه از مفاهيم فانتومي مي كند. نكته مهمي كه وجود دارد، عبارت از اين است كه تصوير سازي ذهني رواني تمامي حس هاي پنجگانه را پوشش مي دهد؛ با اين وجود، تحقيقات صورت گرفته در مورد تصوير سازي ذهني رواني بصري نسبت به تحقيقات ديگر بيشتر مي باشند. اين وضعيت در رابطه با تحقيقات مربوط به درك هم مصداق دارد. تحقيقات تمركز در مورد نيروي ذهني مي تواند قابل مديريت باشد و مطالعات مربوط به تصوير سازي ذهني يا پنداره، نسبت به مطالعه ساير حس ها برتري دارد. انسان ها عبارت از مخلوقات بصري مي باشند؛ اين موضوع در زماني مشخص مي شود كه ما سهم بافت كورتكس (لايه رويي) به كار گرفته شده در پردازش اطلاعات بصري را در مقايسه با ساير حس ها بررسي كنيم. علاوه بر اين، تصوير سازي ذهني بصري كاملا روشن و پر از اطلاعات جزئي مي باشد كه در اغلب مواقع ابزارهاي اطلاعاتي محرك بصري را ايجاد مي كنند. اين ابزارها داراي موارد ابهام زيادي هستند كه نشان دهنده انواع تصوير سازي ذهني فانتومي (تخيلي) غيرارادي مي باشند. با اين وجود، نكته مهمي كه بايد ذكر شود عبارت از محدوديت هايي مي باشد كه اين تمركز در مورد ديد، بر روي شناخت كلي ما از تصوير سازي ذهني رواني ايجاد كرده است و شايد در موارد زيادي فرض بر اين است كه يافته هاي مربوط به تصوير سازي ذهني بصري، در حالت طبيعي براي ساير حس ها هم تعميم داده خواهند شد.مكانيزمهاي عصبي مربوط به تصوير سازي ذهني بصريتصوير سازي ذهني رواني شامل فعاليت مربوط به سرتاسر شبكه عصبي بزگتر مي باشد كه از بخش هاي گسترده موجود در پشت تا بخش هاي حسي اوليه وجود دارند. مطالعات علمي مربوط به سيستم عصبي در تصوير سازي ذهني، مي تواند به كارهاي صورت گرفته در مكانيزمهاي مربوط به تحريك فرآيند تصوير سازي ذهني، مكانيزم هاي مربوط به ايجاد يا دستكاري، و همچنين مكانيمز هايي كه مربوط به قدرت و شفاف بودن محتويات تصوير سازي ذهني بصري و هم پوشاني آن با درك حسي هستند، تقسيم شوند. با اين وجود، تصوير سازي ذهني يك سيب، انجام يك وظيفه چرخش رواني يا تصور انجام دادن يك فعاليت ورزشي، عبارت از سه وظيفه كاملا مفيدي مي باشند كه در اغلب مواقع به عنوان يك تصوير سازي ذهني ساده مورد اشاره قرار مي گيرند. به طور خاص، كارهاي زيادي در رابطه با بررسي تصوير سازي ذهني بصري و نقش آن در لايه بصري اصلي (V1) صورت گرفته است كه دلايل آنها مربوط به بحث تصوير سازي ذهني مي باشند (باكس 1). علاوه براين، اخيرا تعداد زيادي از تفاوت هاي فردي موجود در مورد قدرت و شفاف بودن تصوير سازي ذهني تحت كنترل قرار گرفته است تا اطلاعات مناسبي در رابطه با مكانيزم هاي عصبي تصوير سازي ذهني به دست بيايد. در ادامه اين مقاله، يك بررسي مختصري در مورد شواهد مربوط به شامل شدن بخش هاي عصبي مختلف و نحوه پردازش تصوير سازي ذهني در طول شبكه مربوط به اين بخش ها صورت گرفته است.ايجاد تصوير سازي ذهني: ديد در حالت معكوسفرض بر اين است كه تصوير سازي ذهني ارادي بر مبناي تركيبي از اطلاعات به دست آمده از حافظه انباشته مي باشد. بر اين اساس، يك مدل كاملا ساده و در عين حال شهودي از عملكرد تصوير سازي ذهني ارادي به صورت مورد نشان داده شده در شكل 1 پيشنهاد شده است كه يك ترتيب تصويري معكوس مي باشد. اين مدل علاوه بر شواهد تجربي، همچنين يك حس شهودي را ايجاد مي كند، چرا كه تصور مواردي كه تا به حال در معرض آن قرار نگرفته ايد، مشكل مي باشد و به همين دليل نمي توان آن را حفظ كرد. در حالت معمول، ما در ايجاد تصوير ذهني محتويات مختلفي را تركيب مي كنيم كه حس هاي ما در گذشته در معرض آن قرار گرفته اند و همه آنها در حافظه ما انباشت شده اند.به دليل بحث هاي مربوط به تصوير سازي ذهني (باكس 1)، بخش زيادي از كارهاي مربوط به تصوير سازي ذهني بر روي بخش هاي بصري اوليه و همپوشاني يا تشابهات مابين تصوير سازي ذهني بصري و مفاهيم بصري متمركز شده است. به همين ترتيب، تعداد زيادي از كارهاي مربوط به تصوير سازي ذهني اين مدل منظم مربوط به تصوير سازي ذهني را در عمل و به صورت كلي بررسي نكرده اند، هر چند كه به نظر مي رسد شواهد مربوط به مطالعات مختلف از اين مورد حمايت مي كنند.باكس 1 – بحث مربوط به تصوير سازي ذهنييك بحثي كه در دهه 1970 شروع شده است و تا دهه 2000 ادامه يافته است، مربوط به بحث ماهيت ارائه ذهني مي باشد كه بر روي تحقيقات مربوط به تصوير سازي ذهني احاطه دارد. اين بحث مربوط به اين سوال مي باشد كه ذهن اطلاعات را در چه حالتي ارائه مي كند. يك جنبه از اين بحث بيان مي كند كه اطلاعات مربوط به موارد بصري، به صورت نمادين انباشت مي شوند و حتي در يك فرمتي شبيه به فرمت زبان انباشت مي شوند، در حالي كه سمت ديگر اين بحث بيان مي دارد كه چنين اطلاعاتي مي تواند به صورت هاي مختلفي انباشت شوند كه شامل فرمت هاي نمايشي مي باشد. بر اين اساس، اين بحث بيشتر بر روي دو گزينه نمايشي متمركز مي باشد: گزاره اي و نمايشي. يك فرمت گزاره اي شامل يك چيزي شبيه به فرمت توصيفي مي باشد كه در يك زبان استفاده مي شود. ارائه هاي نمايشي در اغلب مواقع به عنوان موارد تصويري براي مختصر نويسي مورد اشاره قرار مي گيرد، چرا كه نمايش هاي توصيفي نياز به يك فضاي كاركردي دارند، همانند يك نقشه يا يك تصوير داراي مختصات XY دو بعدي. در سرتاسر دهه ها 1970 و 1980، الگوهاي رفتاري مختلف يك سري شواهدي را نشان داده اند كه تصوير سازي ذهني صرفا براي سمت ديگري از بحث، بايد در فرمت توصيفي ارائه شود تا نشان دهنده تفاسير جايگزين از داده ها باشد. زماني كه در دهه 1990 تصوير سازي عصبي امكان پذير شد، بحث موجود بر روي نشان دادن وابستگي سطحي تركيب اكسيژن با خون يا واكنش پرتونگاري مقطعي انتشار پوزيترون براي تصوير سازي ذهني در كورتكس بصري اوليه متمركز شد و از اين منطقي پيروي مي كرد كه كورتكس بصري اوليه نشان دهنده اطلاعات به صورت نمايشي مي باشد. پيرسون و كوسلين در سال 2015، يك ادعاي قابل توجهي را داشتند كه بيان مي كرد دوره مربوط به بحث تصوير سازي ذهني خاتمه يافته است و شواهد زيادي نشان مي دهند كه تصوير سازي مي تواند نمايشي باشد، در حالي كه همچنان شامل اطلاعات معناداري است و در حال حاضر طاقت فرسا و پرقدرت مي باشند. شواهد محدود به شواهد رفتاري نشان مي دهد كه تصوير سازي ذهني به صورت محلي و در بخش تصويري رتينو توپيك و در فضاي موقعيتي مربوط به تصوير سازي رزونانس مغناطيسي عملكردي مدل هاي موج ضربه اي كوچك وكسل – وايس گبور قرار گرفته است كه در ويژگي هاي بصري نمايشي آموزش داده مي شود. تعدادي از بحث هاي عمومي در طول چند دهه خاتمه يافته است؛ اين بحث منحصر به فرد منجر به افزايش غنا و در اغلب مواقع سابقه بحث بر انگيز تحقيق تصوير سازي ذهني شده است.
بخش هاي پيشاني. مشخص شده است كه ايجاد يا دستكاري يك تصوير رواني شامل فعاليت مربوط به بخش هاي پيشاني مي باشد. با اين وجود، به نظر مي رسد كه فعاليت موجود در بخش هاي پيشاني، تا حد زيادي بستگي به مضمون دقيق اين تصوير سازي دارد. اين مورد بيان مي دارد كه بخش هاي پيشاني به جاي نگه داشتن ارائه تصوير سازي ذهني يا مضمون به خودي خود، در هماهنگ كردن بخش هاي فضايي و حسي نقش مهم تري نسبت به نقش هاي سازماني يا اجرايي دارد. در اغلب مطالعات مربوط به تصوير سازي رزونانس مغناطيس عملكردي (fMRI)، كورتكس پيشاني به عنوان يك بخش فعالي عمل مي كند. با اين وجود، بر خلاف برخي از شواهد مربوط به هدايت معكوس از طريق پردازش ترتيب موجود، اين مورد همچنان نامشخص باقي مانده است كه به چه نحوي بخش هاي مختلف موجود در مغز، به صورتي پويشي فعاليت مي كنند تا به هدف يك تجربه تصوير سازي ذهني دست پيدا كنند. بخشي از مشكل موجود در تجزيه نقش مجزا شده بخش هاي پيشاني، به دليل تنوع انواع وظايف تصوير سازي ذهني مي باشد كه در آزمايشات fMRI صورت گرفته است. براي مثال، تجسم كردن يك سيب، انجام دادن يك وظيفه چرخشي ذهني يا تجسم يك فعاليت فيزيكي، عبارت از سه وظيفه كاملا متفاوتي مي باشند كه از نظر منطقي بايد شامل سه بخش مختلف مغز باشند، هر چند كه همه آنها به عنوان موارد مربوط به يك عبارت جامع "تصوير سازي ذهني" در نظر گرفته مي شوند. هيپوكامپوس (دم اسبي). برخي از شواهد موجود نشان گر اين است كه دم اسبي ملزم است كه تصاوير توزيع شده پيچيده يا فضايي را تشكيل دهد. زماني كه افراد چنين تصاويري را ايجاد مي كنند، يك واكنش وابسته به سطح خون – اكسيژن (BOLD) در هيپوكامپوس مستند مي شود. علاوه بر اين، افراد داراي آسيب در بخش هيپوكامپوس، فضاي مربوط به بدعملكردي ها را نشان داده اند كه در ايجاد تجارب تجسم شده و توصيفات داستان وار آنها، فاقد غناي مناسب و هماهنگي فضايي مي باشد. زماني كه نورون هاي مجزا به صورت مستقيم در انسان ها اندازه گيري مي شوند، يك درصد كمي از سلول هاي مربوط به هيپوكامپوس، به اين تصوير سازي ذهني واكنش نشان مي دهند؛ با اين وجود، ساير كارهاي صورت گرفته نتوانسته اند كه در ايجاد تصوير ذهني يك نقشي را براي هيپوكامپوس نشان دهد. در حالت كلي، هر چند كه احتمال داده مي شود كه هيپوكامپوس در مولفه هاي فضايي و حافظه اي مربوط به تصوير سازي ذهني نقش داشته باشد، ولي نقش دقيق آن در تصوير سازي ذهني نامشخص باقي مانده است. كورتكس بصري. سوالات مربوط به نقش كورتكس بصري، به خصوص V1، در تصوير سازي ذهني، به مدت 25 سال نسبت به كاركرد مربوط به تصوير سازي ذهني در حوزه مربوط به تصوير سازي رواني ارجحيت داشته است. از اوايل دهه 1990 تا اواخر دهه 2000، بيش از 20 مطالعه در مورد بررسي نقش بخش V1 در تصويرسازي صورت گرفته است. بيشتر اين تحقيقات به دليل بحث هاي مربوط به تصوير سازي صورت مي گرفته اند، كه در حال حاضر به عنوان يك بحث اضافي در نظر گرفته مي شود (باكس 1). با اين وجود، اين مطالعات بدون هيچ گونه بحث و جدلي صورت گرفته اند؛ هر چند كه برخي از آنها نتوانسته اند يك واكنش BOLD قابل توجهي را در بخش بالاي خط مبناي موجود در كورتكس بصري اوليه پيدا كنند و برخي ديگر هم توانستند كه چنين رابطه اي را پيدا كنند. در درك صورت گرفته، اين گونه اختلافات مي توانند از طريق تفاوت هاي موجود مابين مطالعات مختلف در وظايف تصوير سازي ذهني، مفهوم تصوير سازي (براي مثال، يك ويژگي بصري مجزا در برابر يك تصوير پيچيده) و همچنين از طريق تفاوت هاي فردي در قدرت و شفافيت تصوير سازي ذهني توضيح داده شوند.با ظهور تكنيك هاي تحليل اطلاعات چند متغيره از طريق تجزيه يا پيشبيني در fMRI، در حال حاضر يك سري شواهد مشخصي وجود دارند كه نشان مي دهند محتواي تصوير سازي ذهني مي تواند از طريق بخش هاي بصري اوليه رمز گشايي شود كه شامل V1 و V2 مي باشند. نكته جالب توجهي كه وجود دارد، عبارت از اين مورد است كه بر خلاف واكنش هاي موجودي كه در دامنه پايين BOLD وجود دارد ،الگوريتم هاي رمزگشايي كه توسط اين رهيافت ها استفاده مي شود، مي تواند در حوزه هاي مفهوم بصري، محتويات حافظه كاري بصري، و البته در تصوير سازي ذهني و تمامي موارد ياد گرفته شود و به صورت دقيقي مضمون تصوير سازي ذهني را رمزگشايي كند. علاوه بر اين، زماني كه اين الگوريتم ها در تصاوير مفهومي آموزش داده مي شوند و از طريق مدل وكسل – وايز از درك (مدل رمزگشايي بر مبناي اطلاعات ادراكي مي باشد، همانند فركانس مقايسه اي و فضايي)، تصوير سازي ذهني همچنان مي تواند به صورت دقيقي رمزگشايي شود؛ اين مورد بيان مي دارد كه تصوير سازي ذهني در كورتكس بصري اوليه با ويژگي هاي بصري مشابهي همانند مفهوم حسي انتقال دهنده (در مورد عصب) ايجاد شده است.در حالت كلي، كار تصوير سازي ذهني بيان شده در بالا شامل كورتكس بصري مي باشد و بيانگر اين است كه در آنجا يك سري الگوهايي از يك فعاليت مشابه با درك و تصوير سازي وجود دارد كه همانند V1 زود بروز مي كنند، ولي تشابه زيادي با نحوه افزايش ترتيب پردازش بصري دارد. اين روند ترتيب بصري، تناسب خوبي با مدل كلي مربوط به ديناميك هاي تصوير سازي دارد (شكل 1). در صورتي كه تصوير سازي ذهني ارادي از بالا به پايين باشد، نمونه هاي ايجاد شده از طريق حافظه حسي، استفاده از كورتكس بصري ( و وابسته بودن به مفهوم تصوير سازي، هيپوكامپوسي و / يا بخش هاي جداري) را يادآوري مي كند، و بعد از آن به صورت طبيعي از بخش هاي بصري سطح بالاتر تبعيت مي كند (براي مثال، بخش بصري 3 و بخش دوكي شكل) كه از نظر فيزيكي و / يا سيناپسي، به منبع ايجاد آن (لايه گيجگاهي پيشاني و مياني) نزديك تر است و نسبت به بخش هاي دورتر، همانند V1 (شكل 2)، قوي تر است يا ارائه هاي شبه مفهومي تري دارد.شبكه و تصوير سازي حالت پيش فرضشبكه حالت پيش فرض (DMN) يك گروه شبكه بندي شده از بخش هاي مغز مي باشد كه به طور منظم در حالت استراحت غير وظيفه اي نشان داده مي شود، تا حد زيادي از طريق روابط گيجگاهي يا اتصالي عملكردي مابين فعاليت موجود در بخش هاي دور فضايي، همانند كورتكس سينگوليت پشتي، لايه پيش پيشاني مياني پشتي و هيپوكامپوس تعريف مي شوند. همچنين DMN يك سري شباهت هايي با شبكه هاي تعريف شده دارد، چرا كه در طول وظايفي كه به شناخت نياز دارند، فعال مي شود. به طور جالب توجهي، اين شبكه هاي به عنوان مواردي شناخته مي شوند كه در تجربه مجدد اتفاقات گذشته يا ايجاد تجارب محتمل آينده، با DMN همپوشاني دارند و به دليل ارتباطات خودش با چنين فرآيندهايي شناخته مي شود. يكي از مطالعاتي كه دستكاري، ساخت و تخريب آگاهانه تصاوير ذهني را بررسي كرده است، نشان داد كه چندين بخش، شامل لايه رويي پيش پيشاني پشتي و جانبي، كورتكس جداري پشتي، پركونئوس پشتي و كورتكس پشت سري، به عنوان يك شبكه با هم عمل مي كنند تا تصاوير ذهني انتزاعي را ايجاد كنند يا از بين ببرند. اين تصاوير عبارت از تصاويري مي باشند كه از حافظه هاي ضمني خاص ارائه نمي شوند. در حالت كلي، شواهد موجود بيانگر اين است كه DMN در ايجاد تصوير ذهني يا ساخت آن نقش دارد؛ با اين وجود، به دليل اينكه اكثر اين مطالعات بيشتر بر روي حافظه ضمني يا سناريوهاي آينده متمركز شده اند، جدا كردن رابطه مابين مولفه هاي شبكه اي و گيجگاهي و مولفه هاي حافظه از اقدام مجزا شده مربوط به شكل گيري مولفه هاي حسي خالص مربوط به تصوير ذهن، به سختي امكان پذير است. هر چند فرض مي شود كه اكثر افراد تصوير سازي را در طول بررسي وضعيت استراحت انجام مي دهند، ولي معمولا در زماني كه از آنها خواسته مي شود تا ريلكس باشند و در رابطه با مواردي كه دوست دارند فكر كنند، تعجب آور نخواهد بود كه DMN به تصوير سازي مرتبط باشد. كارهاي بعدي بايد DMN را با سنجش هاي مربوط به تصوير سازي ذهني بصري خالص مربوط به ويژگي هاي انتزاعي يا اهداف مقايسه كند و محتواي تصوير سازي سرگردان كننده ذهن را در طول اين بررسي هاي مربوط به زمان استراحت بررسي كند تا نقش DMN را در تصوير سازي نشان دهد. شكل 1. يك مدل عمومي از بالا به پايين از تصوير سازي ذهني ارادي: يك ترتيب معكوس. اولين واكنش ذهن به ايجاد يك تصوير ذهني، در بخش بالاي ترتيب پردازش بيروني و در لايه مربوط به پيشاني شروع مي شود (مرحله 1). اين مورد منجر به ايجاد يك سري اتفاقات عصبي مي شود، موارد معكوس را اجرا مي كند، و در مرحله بعدي منجر به بازيابي اطلاعات يا خاطرات انباشت شده از بخش هاي پشتي، همانند بخش هاي گيجگاهي مياني مي شود (مرحله 2)، و بعد از آن، محتويات نمايش هاي حسي و فضايي مربوط به تصوير سازي شكل مي گيرد (مرحله 3). در صورتي كه نمايش "درخواست شده" شامل موقعيت هاي حركتي و فضايي باشد، بعد از آن ساير بخش ها هم درگير خواهند شد. اين بخش ها شامل بخش گيجگاهي مياني و لايه هاي پيشاني مي باشد.جريان هاي پيشين و پشتييك روش رايج براي تقسيم بندي سيستم بصري بر مبناي وظايف، عبارت از تقسيم كردن آن به دو جريان پردازشي مي باشد كه به صورت پشتي و پيشين صورت مي گيرد. مسير پيشين يا شكمي مربوط به ويژگي هاي هدف و زماني كه بخش هاي مربوط به اين جريان آسيب مي بينند، بستگي دارد و درك هدف و توانايي تجسم كردن شكل توسط فرد عبارت از مواردي هستند كه آسيب مي بينند. در نقطه مقابل، آسيب وارد شده به مسير پشتي منجر به ايجاد اختلال در توانايي تجسم موقعيت ها يا تبديل فضايي مي شود. در حالت كلي، به نظر مي رسد كه اطلاعات موجود از موازي بودن پردازش مفهومي و تصويري در رابطه با دو جريان پردازش بصري حمايت مي كند. در واقع، كار جديدي كه در مور آفانتاسيا صورت گرفته است (بخش بعدي را مطالعه كنيد)، نشانگر اين مورد مي باشد كه دستكاري هايي فضايي يك مورد نرمال در افرادي مي باشند كه هيچ نوع تصوير سازي مبتني بر شئي يا هدف ندارند. تصوير سازي غير اراديهمانطور كه در بالا هم ذكر شد، انواع ديگري از تصوير سازي ها وجود دارند كه غيرارادي در نظر گرفته مي شوند؛ براي مثال، مواردي كه از طريق يك ارتباط ايجاد مي شوند. اين تصاوير در اغلب مواقع به عنوان درك فانتومي يا خيالي مورد اشاره قرار مي گيرند، چرا كه شامل كواليا ي حسي مي باشد، بدون اينكه منجر به ايجاد يا هدايت تحريك حسي شود.كارهاي صورت گرفته بر روي حيوانات نشان داده است كه همزمان با صورت گرفتن يادگيري مابين دو محرك، نورون ها حسي در مناطي همانند كورتكس گيجگاهي وسطي يا گيجگاهي تحتاني، شروع به واكنش نشان دادن به نبود يك محرك مي كند، همانند حالتي كه محرك وجود دارد. با اين وجود بر خلاف اينكه اين اطلاعات نشان دهنده اين مورد مي باشد كه ممكن است حيوانات در غياب محرك داراي يك تجربه اي شبيه به تصوير سازي هوشيارانه باشند، ولي ما هيچ شناختي نسبت به اين مورد نداريم. شكل 2. نمايش گرافيكي نشان دهنده دو جريان مي باشد – درك از پايين به بالا و تصوير سازي ذهني ارادي از بالا به پايين. همپوشاني تصوير سازي و درك ارادي در مناطق سطح بالا(آبي تيره) بيشتر از مناطق سطح پايين تر مي باشد (آبي روشن). اين نمايش گرافيكي، ممكن است تصوير سازي غيراراده را به صورت مناسبي نشان ندهد.كارهاي صورت گرفته بر روي انسان ها نشان داده است كه حافظه رنگي مربوط به رنگ خاص ميوه ها (براي مثال، يك پرتقال معمولا نارنجي مي باشد؛ يك موز معمولا به رنگ زرد مي باشد) زماني مي تواند از طريق واكنش BOLD در V1 مشخص شود كه افراد تصاوير موجود در مقياس خاكسري را ببيينند. اين مطالعات مربوط به تصوير سازي ذهني از طريق تحقيقات رفتاري حمايت مي شوند و بيان مي كنند كه ما در حين ديدن تصاوير داراي رنگ خاص و در مقياس خاكستري، يك تجربه رنگي داريم (شكل 3). ساير كارهاي صورت گرفته نشانگر اين مورد مي باشد كه متناسب بودن مفهومي مربوط به الگوهاي زمينه اي حركت داراي رنگ زمينه اي سطح پايين، منجر به ايجاد يك فعاليتي در V1 و بعد از آن در V2 مي شود و به همين ترتيب، تناسب رنگي يا پراكندگي رنگ نئون، با يك فعاليت بزرگتري در V1 و مناطق مرتبط با ميدان ديد مرتبط است كه در آن خطاي حسي تجربه مي شود.انتظارات قبلي در مورد محرك بصري خوشايند مي تواند بر روي درك حسي بعدي تاثيرگذار باشد؛ در واقع، كار صورت گرفته توسط fMRI نشان داده است كه يك نمونه حسي از محرك خوشايند در V1 تشكيل مي شود، حتي در زماني كه محرك خوشايند هيچ وقت وجود نداشته باشد. به طور قابل توجهي، اين موضوع ناشناس مانده است كه يك نمايش تا چه حدي ارادي يا غير ارادي مي باشد؛ آيا افراد يك استراتژي مربوط به استفاده از تصوير سازي اختياري را دنبال مي كنند تا از آنها در وظيفه دركي خوشايند استفاده كنند؟ آيا اين نمايش هاي كاملا انعاكسي و غيرارادي مي باشند آيا اين ارائه ها هوشيارانه مي باشند؟ كار هاي جديد صورت گرفته بيانگر اين است كه تصاوير مي توانند قبل از تلاش ارادي هوشيارانه تشكيل شوند و اين مورد نشان دهنده وجود داشتن تصاوير غير ارادي ناهوشيارانه مي باشند. شكل 3 نشان دهنده يك حالت خلاصه معرفي شده مربوط به برخي از تصوير سازي ها و همپوشاني اجتماعي آنها در كورتكس بصري مي باشد. در نتيجه، تصوير سازي هاي ذهني غير ارادي همانند تصوير سازي هاي ذهني ارادي، شامل كورتكس هاي حسي مقايسه اي و مناسبي مي باشند. براي مثال، تصويرسازي حركتي غيرارادي شامل بخش هاي گيجگاهي وسطي خواهد بود كه در آن تصوير سازي رنگي غير ارادي در V1 و V4 وجود خواهند داشت. موردي كه در حال حاضر ناشناس باقي مانده است، عبارت از شامل شدن بخش هاي غير حسي سطح بالاتر، همانند كورتكس هاي پيشاني و جداره اي مي باشد (شكل 3). هر چند كه منطقي به نظر مي رسد اين بخش ها در ايجاد تصاوير غيرارادي نقش نداشته باشند، ولي ما پايگاه داده مناسبي را براي نشان دادن اين مورد نداريم.مكانيزم هاي عصبي مربوط به قدرت تصوير سازيحداقل از دهه 1880، افراد نگران شدند كه چرا تصوير سازي هاي ذهني صورت گرفته مابين افراد مختلف كاملا متفاوت مي باشند. در حال حاضر كه بحث هاي مربوط به تصوير سازي ذهني مشخص شده اند.، مكانيزم هاي تصوير سازي، نحوه ايجاد يك تصوير و دليل قوي تر بودن برخي از افراد در مقايسه با ساير افراد (هم از نظر شخصيتي دروني و هم از نظر شخصيت ميان فردي) همچنان به عنوان سوالات تحقيقاتي اولويت دار باقي مانده اند. كار اخير صورت گرفته شروع به بررسي رابطه مابين اندازه سطحي V1 و ويژگي هاي تصوير سازي ذهني كرده است. اندازه سطحي V1، همانند تصوير سازي ذهني، مي تواند تفاوت قابل توجهي مابين افراد مختلف داشته باشد. تحقيقاتي كه از ابزارهاي مفهومي عيني براي تصوير سازي ذهني استفاده كرده اند (تكنيك رقابتي دوربين دو چشمي) (باكس 2)، نشان داده اند كه اندازه سطح V1 و V2، ولي نه V3، به صورت منفي قدرت حسي تصوير سازي ذهني را پيشبيني مي كند. به بيان ديگر، افراد داراي توانايي تصوير سازي ذهني قوي تر، داراي ورتكس هاي بصري اوليه كوچكتري هستند. علاوه بر اين، تكنيك رقابتي دوربين دو چشمي اجازه مي دهد كه دقت تصوير سازي ذهني در طول يك تعدادي از ويژگي هاي بصري آزمايش شود. در اين مطالعه، دقت مربوط به تصوير سازي ذهني بصري از طريق گسترش يا عمومي سازي تصوير سازي ذهني در هر دو جهت فضايي و فضاي بصري رتينوتاپيك اندازه گيري شده است. هر دو مورد سنجش هاي مربوط به دقت تصوير سازي ذهني نشان دهنده يك رابطه پيش بيني شده مثبتي با اندازه سطح C1 مي باشد، كه پيشبيني ها هم اين مورد را نشان مي داد. به طور جالب توجهي، افراد داراي قوي ترين تصوير سازي ذهني و كوچكترين V1، دقيق ترين تصوير سازي هاي ذهني را نداشته اند؛ اين مورد بيان مي دارد كه با قوي تر شدن تصوير سازي ذهني، دقت آن كاهش مي يابد.رابطه مابين شفافيت بيشتر و تصوير سازي ذهني قوي تر و كورتكس بصري كوچكتر هم يك روند نوظهوري در ادبيات باليني مي باشد. بافت شناسي ذهن انسان نشان مي هد كه اندازه V1 و تعداد كل نورون هاي آن در اسكيزوفرنيا، در مقايسه با مغز هاي كنترل شده سالم عادي، تقريبا به ميزان 25% كاهش مي يابد. اين مورد با كاهش اندازه مغز كلي در بيماراني مبتلا به اسكيزوفرنيا مقايسه شده است كه فقط در حدود 2% از افراد داراي اسكيزو فرنيا افزايش شفافيت را در تصوير سازي ذهني گزارش كردند و افراد داراي اختلال شخصيتي اسكيزوفرني گونه يك تصوير سازي حسي قوي تري در الگوي تصوير سازي ذهني رقابتي دوربين دو چشمي را در مقايسه با گروه كنترل نشان دادند. به همين ترتيب در PTSD، بيماراني كه تصوير سازي ذهني خود انگيخته اختياري شفاف تري را گزارش كرده بودند، علائم مربوط به انداز كورتكس بصري كاهش يافته را نشان دادند. علاوه بر اين، افراد وابسته به محرك، كه تصويرسازي ذهني غير ارادي قوي را نشان دادند و اين مورد يك نقش القائي را در وابستگي به مواد نشان مي دهد، همچنين يك كاهشي را در مواد خاكستري موجود در اطراف كورتكس بصري نشان دادند. با اين وجود، توجه به اين نكته حائز اهميت مي باشد كه رابطه مابين قدرت تصوير سازي و اندازه V1، يك رابطه همبستگي مي باشد و با وجود اينكه اين رابطه در طول كل جمعيت باليني و غير باليني نشان داده شده است، ولي به صورت مشخصي يك مكانيزم تابعي را نشان نمي دهد. به طور جالب توجهي، اطلاعات موجود نشان دهنده يك رابطه معكوس مابين V1 و اندازه كورتكس پيشاني مي باشند، به نحوي كه يك V1 كوچكتر، بخش هاي پيشاني بزرگتري را پيشبيني مي كند. در صورتي كه بخش هاي پيشاني مسئول سيگنال تصوير سازي از بالا به پايين باشد، در اين صورت يك سناريوي داراي بخش هاي پيشاني بزرگتر و V1 كوچكتر مي تواند كنترل بيشتري بر روي كورتكس بصري داشته باشد (شكل 4). علاوه بر اين، بخش هاي سطحي V1، تا حدي از طريق تفاوت هاي ژنتيكي تحت تاثير قرار مي گيرند، و اين مورد نشان دهنده يك نقش ژنتيكي غير مستقيم محتمل در قدرت تصوير سازي مي باشد.علاوه بر آناتومي مربوط به كورتكس بصري اوليه، شواهد موجود نشانگر اين است كه تحريك پذيري هاي مربوط به فعاليت كورتكسي هم شفافيت تصوير سازي را پيشبيني مي كنند. علاوه بر اين، كار رفتاري جديد نشان داده است كه شفافيت تصوير سازي ويژگي رفتاري ايستايي از تصوير سازي ندارد، ولي وضعيت ديناميكي موجود در هر فرد، لحظه به لحظه تغيير مي كند و اين تغييرات از طريق يك شبكه اي از فعاليت موجود در كل مغز پيشبيني مي شود كه شامل درجه اي از همپوشاني با توصيف سيستم بصري مي باشد.برخي از اطلاعات جديد نشان مي دهند كه تحريك پذيري كورتكس بصري مي تواند در قدرت تصوير سازي نقش داشته باشد. اين كار نشان دهنده يك شواهد همبسته اي مي باشد كه از فوسفن هاي القاء شده از طريق تحريك مغناطيسي عبور كننده از جمجمه و فعاليت استراحت fMRI به عنوان نماينده هاي تحريك پذيري كورتكسي استفاده مي كند. اين مطالعه نشان داده است كه تحريك فعلي مستقيم عبور كننده از جمجمه و علّي، كه منجر به تغيير تحريك پذيري در حالت استراحت مي شود، از طريق تغيير تنظيم بالا يا پايين ، يك تاثير ضعيفي بر روي قدرت تصوير سازي دارد. اين منابع داده اي چندگانه نشانگر اين است كه تصوير سازي ذهني بصري قوي تر با فعاليت استراحت پايين تر در كورتكس بصري مرتبط است. هر چند كه اين اطلاعات مقدماتي مي باشند، ولي بيانگر اين مورد هستند كه همراه با ساير تجارب مربوط به ديد فانتومي يا تخيل (همانند جابجايي حسي (كه خودش با تصوير سازي قوي تر مرتبط است)، مي توانند به تحريك پذيري كورتكسي بصري بستگي داشته باشند. شكل 3. ترسيم انواع مختلف تصوير سازي ذهني بصري – ارادي، غير ارادي (شركت پذير يا ارتباطي) و غير ارادي (ادراكي داخل). تصوير سازي شركت پذير غير ارادي در نتيجه يادگيري شركت پذير ايجاد خواهد شد. براي مثال، بعد از هزاران بار ديدن گوجه فرنگي به رنگ قرمز، يك تصوير سياه و سفيدي از گوجه فرهنگي مشاهده خواهد شد كه به دليل تصوير سازي غير ارادي قرمز، يك مقداري قرمز مي باشد؛ اصطلاحا ذهن شما از رنگ ها پر مي شود. به همين ترتيب، در مثال كلاسيك مربوط به شرطي سازي سگ هاي پاولو ، آيا صداي به زنگ در آمدن منجر به القاء يك تصويري از غذا در ذهن سگ مي شود؟ در اينجا، نماد گوينده، محرك شرطي (CS) نشان دهنده اين تصوير سازي ذهني غير ارادي تحريك شده از صدا مي باشد كه يك محرك غير شرطي (US) است. تصوير سازي غير ارادي ادراكي يا ديد فانتومي، در زماني صورت مي گيرد كه ساختار مربوط به بخش هاي ذهني مفهومي سطح پايين، منجر به ايجاد يك تصوير غير ارادي مي شود، همانند گسترش رنگ در خطاي حسي مربوط به گسترش رنگ نئون تطبيق داده شده با مجوز رفرنس الزوير .يك روش امكان پذير براي مفهوم سازي شبكه تصوير سازي و كاراكتر هاي V1، عبارت از اين مورد مي باشد كه در رابطه با تصوير سازي ذهني بصري، كورتكس بصري يك چيزي شبيه به "تخته سياه نمايشي" مي باشد كه مي تواند منجر به نمايش نهاده هاي از پايين به بالا يا از بالا به پايين شود. ذهن در يك وضعيت راكد منتظر تحريك حسي نمي باشد، ولي همواره فعال مي باشد كه نشان دهنده پويايي هاي فعاليت دروني است كه در نتيجه، يك فعاليت خود انگيخته يا در حال پيشرفت ظهور مي كند. درجه مربوط به انتشار فعاليت در حال پيشرفت در "تخته سياه نمايشي"، بر روي تصوير سازي ذهني تاثير گذار خواهد بود و همچنين بر روي قدرت سيگنال از بالا به پايين تاثير خواهد داشت (مشابه با قدرت يا رنگ زمينه "علامت سفيد" در استعاره تخته سياه). يك فرد مشخص ممكن است كه سطح پاييني از فعاليت انتشار يافته يا پارازيتي در V1 داشته باشد، ولي داراي يك سيگنال از بالا به پايين ضعيفي خواهد بود و به همين دليل، درجه كلي قدرت تصوير سازي مي تواند ضعيف باشد. در نقطه مقابل، ممكن است كه يك فردي داراي يك سيگنال از بالا به پايين كاملا قوي باشد، ولي كورتكس بصري آنها شلوغ تر باشد يا نويز بيشتر داشته باشد. به همين دليل نمايش تصويري خراب مي شود (شكل 4). در اين سناريو، يك فرد داراي سيگنال از بالا به پايين قوي و نويز كمتر، يا كورتكس حسي آرامتر، بايد يك تصوير سازي ذهني قوي تري داشته باشد (گوشه چپ و پايين شكل 4). در حال حاضر، اين مورد در حد يك نظريه مي باشد و راهنماهاي زيادي وجود دارند كه نشان مي دهند تصوير سازي ذهني مي تواند يك مكانيزم چند مولفه اي پيچيده اي باشد، چرا كه اين موضوع مشخص مي باشد كه تصوير سازي ذهني مي تواند تحت تاثير عوامل مختلفي قرار بگيرد كه برخي از آنها عبارتند از حافظه، هورمون ها، بافت عصبي چندگانه، اختلالات رواني و حتي مواد روان پريشي زا. تصوير سازي، همانند يك حالت ضعيفي از دركميزان مشخص بودن تجربه آگاهانه مربوط به تصوير سازي و درك كردن در بين افراد مختلف متغير مي باشد. با اين وجود، شواهد مربوط به 100 سال گذشته از تحقيات رفتاري نشانگر اين است كه تصوير سازي ذهني مي تواند يك تاثير تابعي بر روي پردازش حسي داشته باشد كه مشابه با يك حالت ضعيف از درك بصري مي باشد. براي مثال، هر دو مورد خط هاي جهت دار دركي و تصوير سازي، مي توانند تاثير مشابهي بر روي درك بعدي داشته باشند. همچنين مضمون تصوير سازي مي تواند نشان دهنده موارد مختلفي از يادگيري باشد. مضمون بصري تصوير سازي، همانند مضمون دركي، مي تواند نشان دهنده يادگيري دركي بصري باشد كه منجر به بهبود حساسيت بصري بعدي نسبت به انواع خاصي از محرك ها مي شود. به همين ترتيب، مضمون تصوير سازي ذهني بصري مي تواند نشان دهنده يك يادگيري شركت پذيري همراه با يك محرك عاطفي باشد كه محرك مفهومي را به روش خاص به پردازش بصري اوليه انتقال مي دهد. علاوه بر اين، شفافيت محرك تصوير سازي شده، بدون محرك حسي همزمان، به تغييرات قابل پيشبيني در قطر مردمك مرتبط است.همچنين يك سري شواهد وجود دارند كه نشان مي دهند تصوير سازي ذهني بصري يك تاثير تسهيل كننده اي بر روي درك بصري از محرك هاي بصري مرتبط دارد. در واقع، حتي در زماني كه تصوير سازي و درك از طريق يك وظيفه شناختي مورد نياز ديگري مجزا مي شوند، اين تاثيرات تسهيل كننده باقي مي مانند. همچنين محرك مفهومي ضعيف (داراي رنگ زمينه يا روشنايي پايين) نشان دهنده يك تاثير محرك تسهيل كننده مشابهي در درك بعدي مي باشد. انرژي (قدرت و طول مدت) مربوط به محرك قبلي، مشخص مي كند كه محرك قبلي داراي يك تاثير تسهيل كنندگي (محركي براي تصاوير ضعيف) يا بازدارنده (انطباق با تصاوير قوي) بر روي درك بعدي باشد. به همين ترتيب، مدت هاي طولاني تر يا دوره هاي مربوط به تصوير سازي، يك تاثير محركي قوي تري بر روي درك بعدي دارد. از اين رو، درجه مربوط به تاثير تصوير سازي بر روي درك بعدي به عنوان يك ابزار سنجشي از قدرت حسي يا انرژي بصري تصوير سازي در نظر گرفته مي شود (باكس 2 در تكنيك هاي اندازه گيري را مشاهده كنيد). به نظر مي رسد كه تصوير سازي ذهني بصري، دقيقا همانند درك بصري، در فضاي رتينوتاپي و موقعيتي تا حد زيادي موضعي يا داخلي مي باشد؛ اين امر منجر به حمايت بيشتر از تشابهات مابين درك بصري ضعيف و تصوير سازي ذهني بصري مي شود. يك انتقاد صورت گرفته در مورد برخي از تحقيقات تصوير سازي، عبارت از نبود روش شناسي براي تمايز قائل شدن مابين تصوير سازي ذهني بصري و توجه بصري مي باشد. بري مثال، در صورتي كه يك فرد تصاوير مجزايي را از يك رنگ خاص تصور كند، در حالي كه مشغول اجراي يك وظيفه مفهومي مي باشد كه داراي رنگ هم هست، اين افراد به صورت متفاوتي به رنگي كه تصور مي كنند، توجه خواهند داشت. از اينرو، جدا كردن هر نوع تاثير مربوط به تجسم و توجه به سختي امكان پذير خواهد بود. نكته مهمي كه در برخي از تحقيقات وجود دارد، عبارت از اين مورد مي باشد كه تاثير مربوط به تصوير سازي قبلي و توجه بصري قبلي، مي تواند از طريق برخي روش ها از هم جدا شود؛ اين روش ها مواردي از قبيل زمان دادن به اين تاثيرها و مستعد بودن آن نسبت به اختلال حسي مي باشد. اين موارد يك سري شواهدي را ايجاد مي كنند كه نشان مي دهد اين تاثيرات شبه حسي، از طريق تصوير سازي ايجاد مي شوند و توجه هيچ تاثيري در اين فرآيند ندارد. علاوه بر اين، اين تاثيرات محرك دركي با شفافيت تصوير سازي گزارش شده بر مبناي آزمايشات مختلف مرتبط هستند كه نشان مي هند اين تاثيرات با فرآيند ايجاد تصوير همراه مي باشند.همچنين كارهاي صورت گرفته بر روي تصوير سازي ذهني نشان مي دهند كه تصوير سازي مي تواند به عنوان يك درك ضعيف از بالا به پايين در نظر گرفته شود. در حال حاضر مطالعات زيادي از الگوهاي فعال سازي BOLD در طول درك بصري انتقال دهنده استفاده مي كنند تا كشف و رمزگشايي محتويات تصاوير ذهني را به عقب بياندازند و اين مورد نشان دهنده يك همپوشاني در نمايش عصبي مي باشد. علاوه بر اين، الگوريتم هاي يادگرفته شده عميق آموزش داده شده در مجموعه محدوي از ويژگي هاي مفهومي، مي تواند براي كشف ويژگي هاي آموزش داده نشده در تصوير سازي ذهني مورد استفاده قرار بگيرد و محققان را يك قدم به توانمند شدن براي ايجاد مجدد مضمون هاي حسي از ذهن نزديك تر كند. با اين وجود، برخلاف شواهدي كه موارد مشتركي را در مابين درك ضعيف و تصوير سازي نشان مي دهند، اين دو مورد تجربيات آگاهانه كاملا متفاوتي مي باشند و بايد يك سري كارهايي در آينده صورت بگيرد تا مشخص كند كه چرا تصوير سازي غير باليني، با تجربه آگاهانه كامل از درك انتقال دهنده تجربه نمي شود. باكس 2 – تكنيك هاي ارزيابي جديدتحقيقات صورت گرفته در مورد تصوير سازي ذهني، همانند حوزه هاي خواب ديدن و توهمات، به دليل نبود روش هاي سنجش عملي با يك سري محدوديت هايي مواجه است. پرسشنامه هاي خود گزارش دهي، از اولين موارد مربوط به استفاده از پرسشنامه ها توسط گالتون در دهه 1800، عبارت از استانداردهاي طلايي بودند كه براي اندازه گيري تصوير سازي استفاده مي شدند. با اين وجود، در سال هاي اخير شاهد ايجاد يك سري تكنيك هاي ارزيابي هدف مندتر و جديدتري بوده ايم.تكنيك هاي رفتاريدر سال 2008، ما اولين كاري را چاپ كرديم كه نشان مي داد شما به چه نحوي مي توانيد از خطاي حسي بصري استفاده كنيد؛ اين روش حالت رقابتي دوربين دوچشمي ناميده مي شد كه براي اندازه گيري تصوير سازي به كار گرفته مي شد. اين تكنيك شامل راهنمايي كردن تصادفي يك فرد براي تصور يك شئي رنگي شده، قبل از ارائه رقابتي مختصر بوده است. مفهوم محرك هاي تصوير سازي، به نحوي در خطاي حسي رقابتي رايج مي باشد كه نشان دهنده يك شفافيت تصوير سازي بر مبناي آزمايش و تفاوت هاي فردي است. اين تكنيك به صورت مهمي حتي در زماني كارايي دارد كه يك وظيفه شناختي، ما بين دوره هاي تصوير سازي و ارائه رقابتي اضافه شود. اين تكنيك در رابطه با از بين بردن گزارشات ذهني مسقتيم، حتي مي تواند از طريق اندازه گيري تسلط رقابتي همراه با وظيفه جستجوي اضافه شده، هدفمند تر هم شود. در اين مورد، تسلط رقابتي از طريق استفاده از وظيفه جستجوي اضافه شده مورد ارزيابي قرار گرفته است؛ در اين مورد، يك بررسي به راحتي مي تواند نشان دهد كه چه زماني اين مورد به الگوي رقابتي مسلط اضافه شده است و بعد از آن، تاثير تصوير سازي بر روي حالت رقابتي مي تواند از طريق سطح آشكار سازي تحقيق مشخص شود. استفاده از چنين متغير وابسته مبتني بر عملكرد به جاي گزارشات غالب رقابتي، باعث مي شود كه تصوير سازي ذهني بتواند بدون استفاده از هيچ نوع گزارش ذهني اندازه گيري شود. علاوه بر اين، چنين روش هايي مي توانند براي اندازه گيري تصوير سازي ويژگي هاي بصري متفاوت، همانند يك رنگ خالص يا تصوير سازي محرك، يا حتي يك تصوير سازي عيني پيچيده، استفاده از يك سنجش وابسته، يا حتي مقايسه تصوير سازي و جا به جايي حسي با استفاده از يك ابزار سنجش مشترك، به كار گرفته شوند.تكنيك هاي تصوير سازيتحقيقات اخير مربوط به تصوير سازي رزونانس مغناطيسي تابعي نشان داده است كه مضمون تصوير سازي مي تواند با استفاده از تصوير سازي ذهني، به صورت هدفمندي مورد بررسي قرار بگيرد. موردي كه يك فرد تصور مي كند، مي تواند كشف شود يا بر مبناي واكنش مغز وي به ورژن هاي مفهومي انتقال دهنده مربوط به همان مضمون، پيشبيني شود. در واقع، مضمون تصوير سازي در حال حاضر مي تواند با استفاده از اطلاعات آموزش داده شده مفهومي از طريق گروه هاي عيني متفاوت مشخص شود. همچنين ساير روش ها، همانند برق نگاري مغز و حركت هاي مردمك هم مي توانند مورد استفاده قرار بگيرند.تصوير سازي در عملكرد شناختي نرمالدر سالهاي اخير موارد انتشار يافته زيادي وجود دارند كه تصوير سازي ذهني را به يك سري فرآيند شناختي مربوط به حافظه كاري ضمني و بصري، مسيريابي فضايي، درك مطلب، به خلاقيت و تصميم گيري اختلاقي مرتبط مي كنند (شكل 5) در صورتي كه تصوير سازي رواني يك محرك حسي نسبت به اتفاقات باشد، اهداف يا سنارويهاي مربوط به جداسازي از ورژن هاي القاء شده از طريق اندام و حس انتقال دهنده مربوط به اين موارد، به چه نحوي و چه زماني در تصوير سازي هاي ذهني صورت گرفته در زندگي روزمره مورد استفاده قرار خواهند گرفت؟حافظه و تصوير سازيبرخلاف اين واقعيت كه رشته هاي تصوير سازي ذهني رواني، كار بصري و حافظه ضمني خود زيست نامه اي به صورت مستقلي ايجاد شده اند، ولي شواهد موجود نشانگر اين است كه اكثر افراد براي انجام اكثر وظايف حافظه اي خودشان از تصوير سازي ذهني استفاده مي كنند. در واقع، در ادبيات حافظه ضمني، تفكر در مورد آينده به عنوان تصوير سازي آينده مورد اشاره قرار گرفته است. بر اساس شخصي كه هستيد و احتمالا ميزان قوي بودن تصوير سازي ذهني شما، نقش تصوير سازي در طول انواع مختلف حافظه مشخص و بديهي به نظر مي رسد. با اين وجود، رشته مربوط به تصوير سازي ذهني و حافظه كاري از هم جدا شده اند و تا سال هاي اخير، كاملا مجزا باقي مانده اند. در زمينه حافظه كاري بصري، زماني كه از افراد پرسيده مي شود كه به چه نحوي اين وظايف را انجام مي دهند، اغلب آنها از دو استراتژي اصلي استفاده مي كنند. يك استراتژي عبارت از انتخاب كردن ويژگي هاي برجسته با يك نظم آزمايشي مي باشد كه در آن فرد ملزم مي شود تا آنها را در يك حالت گزاره اي يا صوت شناسي يادآوري و كدگذاري كند، كه بعد از آن با آزمايش مقايسه مي شود. يك استراتژي ديگري كه به طور رايج بيان شده است، عبارت از ايجاد تصاوير ذهني همراه با جزئيات در طول فاصله نگهداري مي باشد كه بعد از آن با آرايه ها (موارد منظم) آزمايشي بعدي مقايسه مي شود. اين توصيفات يك سري تشهابهاتي با توصيف هاي مربوط به تصوير سازي ذهني دارند و اين احتمال وجود دارد كه اين افراد از تصوير سازي رواني به عنوان ابزاري براي برگرداندن اطلاعات بصري استفاده كنند. هر دو كار رفتاري و تصوير سازي ذهني در حال حاضر بيانگر اين مورد مي باشند كه نمايش تصوير سازي حسي توسط افرادي استفاده مي شود كه براي تكميل برخي از حالت هاي وظايف حافظه كاري بصري، مجبور به تصوير سازي ذهني هستند. علاوه بر اين، هر دو مورد تصوير سازي ذهني و حافظه كاري بصري مي توانند درك فرد را تغيير دهند و آنها عملكردهاي ظرفيتي مشابهي را نشان داده اند. با اين وجود، ه?

تعداد صفحات : 31

درباره ما
آمار سایت
  • کل مطالب : 820
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 71
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 90
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 484
  • بازدید ماه : 3864
  • بازدید سال : 16920
  • بازدید کلی : 2490920
  • <
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی