براي جوانان عزيز كشور در هرجايي كه زندگي ميكنند مركز مشاوره قبل از ازدواج و مشاوره قبل ازدواج را توصيه ميكند. جوانان عزيز و آينده ساز كشور ميتوانند با تماس با اين مركز آينده موفق و زندگي آينده موفق و زندگي زناشويي شيرين خود را تضمين كنند. اگر شما هم مجرد هستيد و به دنبال همسري مناسب ميگرديد حتما قبل از ازدواج با مشاورين ما در مركز مشاوره قبل ازدواج مشورت كنيد تا راز و رمز هاي يك زندگي ايده آل بدانيد و آنها را در زندگي مشترك خود به كار ببنديد.
مركز مشاوره قبل ازدواج با بهترين خدمات در زمينه مشاوره قبل از ازدواج در خدمت شما هم ميهنان عزيز
شماره هاي تماس 01
دوسال پيش با پسري اشنا شدم كه اولش سنش دروغ گفتبا سلام و خسته نباشيد متولد پنجاه شش هستم چندسالي كه از همسرم جدا شدم يه دختر ده ساله دارم كه با پدرش زندگي ميكنه دوسال پيش با پسري اشنا شدم كه اولش سنش دروغ گفت بعد اينكه بهش علاقمند شدم فهميدم متولد شصت و هفت هرچند كه سن من اصلا بهم نمياد و بهم سي سي و خورده اي نهايتا ميخوره اونم نسبت به سنش رفتارش خيلي پخته تر اصلا مثل پسراي همسنش نيست.
تمام وقتش با كار ميگذره براي پدرش كار ميكنه با هم محرم شديم و توي اين مدت چون هردومون احساسي و عاطفي هستيم خيلي بهم علاقمند و وابسته شديم.
وقتي پيش هم هستيم خيلي حس خوبي داريم برعكس خانمهاي همسنم كه بزرگتر هستن دوست دارن يا نقش مادر بازي كنن يا اينكه روي مردشون مسلط باشن برعكس من دوست دارم به همسرم تكيه كنم معشوقه مهربون باشم نه مادر.
از اول اشناييمون كلي بهم حرفاي قشنگ زد كه هيچ كدوم عملي نكرد منم هميشه ميگفتم اگه يه روز هركدوممون همسرخوبي پيدا كرديم ازدواج كنيم ولي ايشون گفت نه من ميخوام باهات ازدواج كنم.
تو هموني هستي كه من ميخوام و باهاش حس خوب و ارامش دارم قبول نكردم گفتم تصميمت احساسي نميشه تازه خانواده ات گفت درستش ميكنم انقدر از عشقش و خواستنش و …
گفت كه بالاخره راضي شدم پدر و مادرم فوت شدن ولي به خانواده ام گفتم قرار شد خيلي زود بگه يه ماه گذشت بعد گفت فكركردم اول به خواهرم بگم بهتر دنبال موقعيت مناسبم خلاصه روزاها و هفته ها ميگذشت و خبري نشد بهش گفتم پس كي ميگي با اينكه قبلش هزاران بار ازش پرسيده بودم مطميني فكراتو كردي و…ميگفت بله ولي اون شب گفت نميتونم بگم اگه سنت و …
اكي بود تا حالا صددفعه گفته بودم قلبم شكست چندماهي طول كشيد خودم قانع كنم كه نميشه از قبل عيد خانواده اش براي ازدواج تحت فشار گذاشتنش اومد بهم گفت بهم ريختم گفت من كه ازدواج نميكنم گفتم اگه مجبورت كردن گفت اون موقع يه فكري ميكنم.
گفتم نميشه من نه خانواده اي دارم كه حمايتم كنه نه وضع مالي خوب اگه چندسال ديگه منو ول كني چي به سرم مياد هرچند كه هميشه ميگه من تنهات نميزارم ولي ديگه باورش برام سخته چون قبلا هم خيلي قول ها داده بود بعد اومد گفت چيكار كنم من ميخواستم نشد دوست داشتم انجام بشه ولي نشد ديگه نميتونم روي حرفاش حساب كنم گفتم اخر خرداد كه مدت صيغه تموم ميشه جدا شيم هركي بره دنبال زندگيش باز گفت نه من ميخوام باهات ازدواج كنم بدون تو نميتونم و…
بهم تا اخر تابستان مهلت بده گفتم تا مرداد گفت اينبار حتما ميگم و باز همون حرفهاي قبل موندم چيكار كنم از بس فكر ميكنم دارم ديونه ميشم شبها خوابم نميبره عصبي شدم خيلي دوستش دارم و بهش حس خوب دارم ولي به خاطر حرفهايي كه گفته عملي نشده بهش اعتماد روزاي اول ندارم ممنون ميشم راهنمايي بفرماييدسپاسگزارم
پاسخ
دوست عزيز ببينيد شما از ابتداددرسته شرايط روحي قابل دركي داشتيد و خب طبيعتا با مساله طلاق و …
سخته كنار اومدن و منشا استرس هاي خيلي زياديه ..
ولي اين نكته رو در نظر داشته باشيد كه با همه اين شرايط دوستي و اشنايي با يك پسري كه چندين سال با شما تفاوت سني دارد و ابراز عشق او چه معني مي توان داشته باشدخود علاقه به فردي بررگتر يعني اين ادم خلاهايي در زندگي داره كه اتفاقا اين خلاها مربوط به رابطه با مادر است و شخصي كه حامي اوست ..به هر حال بايد توجه داشته باشيد ..
كه منطقي ه نگاه كنيد شايد انتظار شما براي اينكه ايشون با شما ازدواج كنند انتژار معقولي نباشد و خانواده ايشون طبيعتا سختشونه كه بخوان پيش قدم شوند و خب گفتنش براي اون اقا هم سخت خواهد بود براي ازدواج با فردي مطلقه كه چندين سال بزرگترهاصلا بحث قضاوت كردن نيست ولي داشتن روابط جنسي وابستگي بين شماها رو صد برابر خواهد كرد و اين مساله بيبار نگران كنندس ..چون ايشون هم در برخور با شما نيازهاش براورده ميشه پس توجه داشته باشيد كه خيلي سخته كه بشه حرف ايشون رو درست دونست مخصوصا كه مي فرماييد وعده هاي ايشون اصلا عملي نشده و خب خودتون متوجه اين مساله شديددر هر صورت بهتره به نظرم حتما قطعي تر باهاشون صحبت كنيد ببينيد زمان دادن اتلاف وقت و از دست دادن فرصت هاي ايندس شما مي تونيد زندگي داشته باشيد و به خاطر طلاق محكوم به شكست نيستيد ولي با فردي كه همراه باشد و به لحاظ سني معقولببينيد مطمئن باشيد حتي اگر ازدواجي باشد كه بعيد است مشكلات بعد از ان بسيار زياد است ..به هر حال در نظر داشته باشيد كه بهتره …
در مورد ايشون تجديد نظر داشته باشيد ..
چه به لحاظ سني و چه شرايط بسيار بايد مراقب باشيد .
به هر حال ارتباط بيشتر ممكنه مشكلاتي رو ايجادوكنه مثل وابستگي هاي زياد كه فرصت منطقي فكر كردن را از شما مي گيرد ..به هر حال هر طور خودتون صلاح مي دانيد ولي بهتره حتما حضورا با روانشناس صحبت داشته باشيددر هر حال اميدوارم موفق باشيددر اين مورد ميتونيد با متخصصين كانون مشاوران ايران، مشاوره تلفني/تخصصي داشته باشيد۰۲۱۲۲۶۸۹۵۳۴موفق باشيد
سن ازدواج و فاصله سني مناسب ميان زن و مردسن ازدواج و فاصله سني مناسب ميان زن و مرد يكي از عوامل مهمي است كه رضايت از زندگي مشترك را تحت الشعاع قرار مي دهد.
متخصصين امر ازدواج معتقدند كه اگر زوجين از نظر سني با هم تناسب داشته باشد يعني مرد با فاصله سني مشخصي (بين ۳ تا ۷ سال) از زن بزرگتر باشد.
از نظر عقلي، فيزيكي، تجربي، جنسي، هيجانات رواني و رفتارهاي اجتماعي ـ اخلاقي نيز به هم نزديك شده و با هم هماهنگ تر مي شوند.
همين امر موجب افزايش تفاهم و كاهش اختلافات و درگيري ها در زندگي زناشويي شان مي شود. با همه اين تفاسير آنچه امروزه در جامعه ما باب شده است و روز به روز در حال افزايش مي باشد ازدواج هايي است كه در آن سن دختر خانم از آقا پسر بيشتر است.
افرادي كه به چنين ازدواج هايي رو مي آورند معمولاً بر اين باورند كه سن امري شناسنامه اي بوده و هيچ تاثيري بر زندگي مشترك و موفقيت يا عدم موفقيت در آن ندارد.
از ديد اين افراد موفقيت در زندگي مشترك تنها و تنها با تفاهم و درك متقابل حاصل مي شود و اين امور هيچ ربطي به سن و سال ندارند.
در حالي كه گمان اين افراد صددر صد اشتباه است. حتماً مي پرسيد چرا؟
همانگونه كه قبلاً اشاره شد تناسب سني دختر و پسر با يكديگر يكي از عوامل ايجاد تفاهم و تناسب بيشتر ميان آن دوست. هر چقدر اين فاصله سني بيشتر و بيشتر شود ميزان تفاهم ميان زن و مرد كمتر مي شود.
چه برسد به اينكه تفاوت سني از طرف دختر خانم باشد يعني سن دختر خانم از آقا پسر بيشتر باشد. البته در اين امر نيز مثل اصول و امور ديگر استثناهايي وجود دارد.
يعني ممكن است در اطراف شما چنين ازدواجي اتفاق افتاده باشد و طرفين هم از زندگي شان راضي باشند ولي به صرف اين چند مورد نمي تواند ريسك كرد.
شايد شما نتوانيد مانند آنها درست انتخاب كنيد و خوشبخت شوند.
چرا پسر بايد از دختر بزرگتر باشد؟دختر خانم ها به طور ميانگين ۲ الي ۳ سال زودتر از آقا پسرها به بلوغ جسمي و جنسي و رشد عقلي، فكري، عاطفي، اجتماعي، اقتصادي و… مي رسند، به همين دليل زودتر از آقا پسرها به پختگي هاي لازم براي زندگي مشترك دست مي يابند.
همانگونه كه دخترها زودتر به بلوغ جنسي مي رسند از آن طرف هم، نيازهاي جنسي شان زودتر از مردان فروكش ميكند. معمولاً خانم ها در ميانسالي دچار سردي در روابط زناشويي مي شوند.
حال اگر سن مرد از زن كمتر باشد دوران سردي زن دقيقاً مصادف مي شود با دوران گرمي و هيجان مرد و همين امر ستون هاي زندگي مشترك شان را متلاشي مي كند.
خانم ها به علت زايمان، زودتر طراوت جسمي و شادابي خود را از دست مي دهند. در نتيجه اختلاف سن مناسب باعث ايجاد توازن فيزيكي و موازنه در شكستگي صورت و اندام مي شود.
برخي از مشكلاتي كه به دليل بزرگ بودن زن از مرد در زندگي زناشويي حاصل مي گردد– نقش زن و شوهري جاي خود را به نقش «والد و فرزندي» مي دهد.
زماني كه زن از همسرش خيلي بزرگتر باشد چون بسياري از امور را تجربه كرده است در دام پند و اندرز و بكن نكن دائمي مي افتد.
يعني به جاي نقش همسري، نقش مادري را در زندگي ايفا مي كند. همين امر باعث ايجاد حس كودكي در مرد و سپس خشم و عصبانيت در وي مي گردد.
-زن براي اينكه از ارتكاب مرد به اشتباهات مادي و غير مادي جلوگيري نمايد مدام وي را كنترل مي كند. كنترل دائم مرد نيز باعث خشم و عصبانيت وي و ايجاد اختلاف در روابط زناشويي شان مي شود.
-وقتي زن وارد دوره ميانسالي مي شود طبيعتاً دچار سردي در مسائل جنسي مي شود.
– زن براي پايداري زندگي و رضايت همسرش بايد اقدام به امور و كارهايي نمايد كه مربوط به سن واقعي اش نبوده و براي جوانترهاست. ادامه اين روند و بازي پس از مدتي زن را خسته مي كند.-و …
توجه: نكات هشدار دهنده اي كه در بالا قيد شد قابل تعميم به همه افراد نيست. در اين راستا ميزان عقل و شعور طرفين، كم بودن فاصله سني شان و … تاثيرات بسياري بر موفقيت يا عدم موفقيت در زندگي مشترك دارد.در اين مورد ميتونيد با متخصصين كانون مشاوران ايران، مشاوره تلفني/تخصصي داشته باشيد۰۲۱۸۸۴۲۲۴۹۵موفق باشيد
ببينيد
سوالتون رو درست مطرح كنيد شما راجب جزئئات چيزي نمي گوييد فقط تكرار مي كنيد كه مي خواهيد درست رفتار كنيد …و ترس رو بزاريد و كنار و به خانواده نگيد و ازدواج كنيد خب دقيقا مساله چيست اهميت دارد در ه صورت موفق باشيد ..در اين مورد ميتونيد با متخصصين كانون مشاوران ايران، مشاوره تلفني/تخصصي داشته باشيد۰۲۱۲۲۶۸۹۵۳۴موفق باشيد
يكي از مهارتهاي مهم در زندگي ما و شما مهارت اظهار وجود است. منظور از اين مهارت آن است كه شخص بتواند به سهولت افكار، احساسات و برداشتهاي خود را ابراز كند.با داشتن اين مهارت شما ميتوانيد از حقوق خود دفاع كرده و احساسات شخصي خود را بيان كند.بسياري از ما گمان ميكنيم كه براي پذيرفته شدن درجمع بايد همواره با آنها همراهي كرده و نظراتشان را تائيد كنيم. حال آنكه اين فكر خطاست.
زيرا اگر شما براي مدتي همواره با جمع موافقت كرده و هر آنچه گفتند، هر چند برخلاف ميلتان، بپذيرديد، به تدريج آنها ديگر براي شما ارزشي قايل نشده و از شما جوياي نظر نميشوند.
و يا به عبارتي اصلا شما را به حساب نميآورند. زيرا اين نگرش در آنها شكل ميگيرد كه او از خود استقلال رأي ندارد و به جاي شما تصميم ميگيرند. پس اگر ميخواهيد، در گروه دوستانتان داراي احترام بوده و برايتان ارزش قايل شوند، اگر ميخواهيد، شما را نيز در تصميمگيريها شركت دهند، اين مهارت را ياد گرفته و به كار بريد.
گام اول: رفتار قاطعانه را تمرين كنيداشخاص در روابط خود با ديگران، از روشهاي رفتاري گوناگوني چون رفتار انفعالي، رفتار با قاطعيت و رفتار پرخاشگرانه، بهره ميگيرند.بهترين سبك رفتار، رفتار قاطعانه است كه در آن، شخص عقايد و احساسات خود را با رعايت اصل احترام به ديگران و ملاحظه حقوق آنها ابراز كرده و از حق و حقوق خود دفاع مينمايد.
روش قاطعانه، مانع از آن ميشود كه ديگران از شما سوء استفاده كنند. البته افراد با سبك برخورد قاطعانه همان طوري كه براي باورها و احساسات خود ارزش قايلند، شكيبا بوده و به احساسات ديگران نيز بها ميدهند.قاطع بودن، بدين معناست كه بر احساس هراس خود چيره شويد و از حق خود دفاع كنيد؛ ولي حق و حقوق ديگران را نيز ضايع نكنيد. كساني كه قاطعيت ندارند، بيشتر جاها، نميتوانند احساسات خود را ابراز كنند؛ زيرا نگرانند كه ديگران در مقام مخالفت حرفي بزنند.
آنها كه از طرد شدن ميترسند؛ با انديشههاي ديگران موافقت ميكنند و راه محافظه كاري ميپيمايند و از ابراز احساسات خود، خودداري ميكنند.روش قاطعانه بهجاي رفتار انفعالي (در جايي كه شخص ميترسد يا خجالت مي كشد كه افكار و احساسات خود را بيان كند) و رفتار پرخاشگرانه (كه در آن، به احساسات ديگران بهايي داده نميشود) براي به حداقل رساندن احساس خشم و هراس در خصوص روابط، توصيه ميشود.
گام دوم: «نه» گفتن را بياموزيدهمواره، از ما خواسته ميشود كه به دوستان، افراد خانواده و همكارانمان كمك كنيم تا مسئوليتهايشان را انجام دهند.
در بيشتر جوامع، يك اصل اخلاقي وجود دارد كه به هنگام نياز بايد به يكديگر كمك كنيم؛ ولي به مرور زمان، حالتي ايجاد شده كه اشخاص، نيازهاي ديگران را بر نياز خود مقدم ميدارند و به اشتباه، پاسخ نه را بيادبي قلمداد ميكنند و بر اين باورند كه با نه گفتن، ديگران را از خود ميرنجانند.
آموزش اين مهارت، به اشخاص كمك ميكند تا بيآنكه احساس گناه كنند، به ديگران پاسخ «نه» بگويند. اشخاص حق دارند بيآنكه احساس گناه كنند، به ديگران پاسخ منفي بدهند.
توجه داشته باشيد كه مسايل ديگران در بسياري از موارد، از مسايل شما مهم تر نيستند. قرار نيست كه مسايل عالم را حل و فصل كنيد.
اگر خود، كارهايي داريد كه اجازه نميدهد از ديگران كاري را بپذيريد، مؤدبانه از پذيرش پيشنهاد آنها اجتناب كنيد. اجازه ندهيد حرفهاي ديگران در شما احساس گناه ايجاد كند.
گام سوم: از جملههاي با فاعل «من» بهره بگيريدوقتي شخصيتهاي مستعد استرس را بررسي ميكنيم، ميبينيم كه ناتواني در ابراز احساسات نزد اين اشخاص، امري عادي است.
مشاوران به اين افراد كمك ميكنند تا با گفتن جملهاي با فاعل«من»، به احساس آرامش برسند «من از… عصباني هستم…» «برداشت من اين است كه شما اشتباه ميكنيد.» اين مهارتها در ضمن، به اشخاص ميآموزد كه خود انگيختگي بيشتري داشته باشند و احساساتشان را با راحتي بيشتري بيان كنند.
همچنين به اشخاص امكان ميدهد كه احساسات خود را سركوب نكنند.
بهرهگيري از فاعل «من» در جملهها، اشخاص را تشويق ميكند تا صاحب انديشه، احساسات، عقايد، ادراكات و باورهاي خود باشند.
گام چهارم: از تماس چشمي بهره بگيريدارتباطهاي غير كلامي گاهي از كلام و سخن، باور پذيرترند. تحقيقات نشان داده است كه تاثير عناصر غير كلامي در رساندن پيام بيشتر از عناصر كلامي پيام ميباشد.
ديگران، نداشتن تماس چشمي در زمان ابراز نظر را به حساب نداشتن صداقت ميگذارند. برقراري تماس چشمي، بيشتر هنگام ابراز احساسات در برابر ديگران دشوار است كه علت را بايد در ترس از طرد شدن جستجو كرد.آموزش اظهار وجود، افزايش تماس چشمي هنگام ابراز احساسات، انديشهها و نقطه نظرها را نيز در بر ميگيرد. آموختن اين مهارت، با نگاه كردن ۱ تا ۲ ثانيه در چشمان طرف مقابل آغاز ميشود و زمان آن به تدريج به ۸ تا ۱۰ ثانيه ميرسد. در جريان اين آموزش، از اشخاص خواسته ميشود كه نگاهشان را به پايين و يا به بالا نيندازند.
گام پنجم: از زبان تن، قاطعانه بهره بگيريدلحن استوار و قاطعانه صدا اگر با بدن شُل و افتاده همراه باشد، پيام دوگانهاي را به كسي كه با او در ارتباط هستيد، مخابره ميكند؛ بهگونهاي كه طرف مقابل، پيام شما را نامطمئن يا غير صميمانه ارزيابي ميكند.
حالت بدن، يا پيام شما را تقويت و يا از قدرت آن ميكاهد. افزون بر تماس چشمي و لحن صدا، حالت ستون فقرات و حالت سر، احساس شما را درباره پيامي كه مخابره ميكنيد نشان ميدهند.
توصيه ميكنيم كه بدني راست و قائم داشته باشيد و وزن بدنتان را به طور يكسان روي دو پاي خود تقسيم كنيد. بهتر است مركز ثقل شما، روي پاهايتان باشد.
گام ششم: مخالفت همراه با آرامش را تمرين كنيدوقتي نقطه نظرها و حقايق با آرامش بيان ميشوند، ديگران مخالفت را سالم ارزيابي كرده و زمينه مشاجره و بگومگو از بين مي رود.
در اين فضاي ارتباطي استرس جاي خود را به آرامش و صميميت مي دهد. براي بدست آوردن اين مهارت لازم است كه مدتي رفتارهاي خود را كنترل كرده و براي خود پاداش و تنبيه قرار دهيد.
اگر اين اقدام را انجام دهيد به تدريج خواهيد توانست با آرامش مخالفت خود را ابراز كنيد. و اين مهارت در ابراز وجود به شما بسيار كمك ميكند.
گام هفتم: به جاي واكنش نشان دادن، پاسخ بدهيدواكنش، نوعي بازتاب است كه طبيعتي غريزي دارد. بسياري از رفتارهاي حيوانات، واكنشي ميباشد. اما در خصوص انسانها، اقدام براساس واكنش، ميتواند موجب پشيماني شود؛ زيرا اين قبيل اقدامات تأمل و انديشهاي در وراي آنها نميباشد. ولي پاسخ، برنامهاي حساب شده براي يك موقعيت خاص است.
پاسخ دادن به يك موقعيت، به معناي تأمل در واكنش اوليه و آنگاه، ارائه يك پاسخ حساب شده و عاقلانه است. البته هر پاسخي، ناگزير، كافي و شايسته نيست؛ اما وقتي اين مهارت را تمرين ميكنيد، به شما كمك ميكند تا به تدريج پاسخهايتان را بهتر كنيد.اين هفت گام به شما كمك ميكند تا بتوانيد مهارت اظهار وجود را در خود پرورش داده و آن را تقويت كنيد.در اين مورد ميتونيد با متخصصين كانون مشاوران ايران، مشاوره تلفني/تخصصي داشته باشيد۰۲۱۸۸۴۲۲۴۹۵موفق باشيد
چگونه از وابستگي عاطفي به همسر رها شويم؟در مقاله اختلال شخصيت وابسته ويژگيهاي فرد دچار اين اختلال را برشمرديم. در اين مقاله قصد داريم ويژگيهاي يك الگوي رابطه وابسته را شرح دهيم.
وابستگي عاطفي به همسر امري يكسويه نميباشد، زيرا در اينصورت وابستگي ادامه پيدا نميكند.
وابستگي عاطفي به همسر بازياي دوطرفه است و تا زماني ادامه دارد كه هردوطرف بازي را ادامه دهند و زماني كه يك نفر از بازي خارج شود، اين نوع رابطه عاطفي پايان مي يابد.
رابطه عاطفي وابسته را ميتوان بين يك زوج وابسته، دو دوست، يك خواهر و برادر و حتي دو نفر كه از يكديگر مراقبت ميكنند نيز مشاهده كرد (همانند وابستگي عاطفي مادر و دختر، مادر و پسر، پدر و دختر).
رابطه از نوع وابستگي را ميتوان بين زني كه از شوهر الكلياش حمايت ميكند و مدام در پي ترك دادن او است، بدون آنكه طرف مقابل انگيزهاي براي اين كار داشته باشد، مادري كه براي كارهاي زشت فرزندش همواره توجيه ميآورد و پدري كه پسرش را از مواجه شدن با نتايج رفتار مجرمانهاش محافظت ميكند، مشاهده كرد. رابطه وابستگي بين انسان و مواد مخدر يا الكل نيز اتفاق ميافتد.
رابطه با الگوي وابستگي نوعي اعتياد است كه در آن فرد بهجاي وابستگي به يك ماده، به يك الگوي ارتباطي خاص اعتياد پيدا ميكند.
پروفسور جاناتان بكر، استاد دانشگاه نشويل در تنسي، رابطه عاطفي به همسر (ميتوانيد ديگري بخوانيد) را رابطهاي تعريف ميكند كه دو نفر بهطور عميقي در يكديگر تنيده شدهاند و بدون حضور يكديگر توان انجام وظايف خود را ندارند. خلق، شادي و غم، موفقيت و حتي هويت آنها تنها با وجود ديگري تعريف ميشود. بهعبارتي، فرد بدون وجود ديگري احساس بيهويتي ميكند.
در اين نوع رابطه عاطفي، معمولاً يك فرد نقش غيرفعال و مطيع را بازي ميكند و ديگري نقش كنترلگر و تصميمگيرنده در همه امور را دارد.
يك طرف رابطه تنها وظيفه جلب رضايت طرف ديگر را دارد و تمام فكر و انرژي او صرف خوشحال كردن طرف مقابل ميشود و يك طرف تنها نقش گيرنده پاداش را دارد و بدون آنكه براي رابطه كاري انجام دهد، از اين رابطه متمتع شده و براي همه امور مهم زندگي تنها بر اساس رضايت خود تصميم ميگيرد و گاهاً در بعضي روابط از طرف مقابل بهصورت عاطفي، مالي و فيزيكي سوءاستفاده ميكند.
نشانه ديگر وابستگي عاطفي به همسر يا بردگي عاطفي، توانزدايي از فرد است.
در اين حالت، يك طرف رابطه كه همان فرد مطيع است، تلاش دارد تا براي كاهش تنش و ادامه رابطه از مشكلات همسر چشمپوشي كند، دلايل ناموجه او را موجه بداند، دائماً شانس مجدد به او بدهد، به تنهايي سعي كند مشكل را برطرف كند در حاليكه همسر هيچ اقدامي در جهت بر طرف شدن مشكل نميكند، زيرا اصولاً او مشكلي نميبيند زيرا اين نيازها و خواستههاي او نيست كه زير سوال رفته است.
شارون ويگ شيدر كروز ۸ نشانه براي وابستگي عاطفي به همسر (ديگري) و بردگي عاطفي نام ميبرد:
* در درون رابطه عاطفي قدرت تصميمگيري نداريد.* احساسات خودتان را درك نميكنيد و تشخيص نميدهيد.* در رابطه خود نميتوانيد ارتباط برقرار كنيد (دلهره داريد چيزي بگوييد يا حرفي بزنيد كه فرد مقابل را از دست بدهيد).* براي احساس ارزشمندي خودتان به تأييد ديگري بسيار اهميت ميدهيد.* به خود اعتماد نداريد و عزت نفستان اندك است.* ترس از ترك شدن داريد و فكرتان مداوماً درگير تأييد شدن از سوي ديگري است.* وابستگي ناسالمي به رابطه داريد و براي نگهداري آن هزينه زيادي ميپردازيد. براي رضايت طرف مقابل بهصورت يك جانبه حاضر به ايثارگري بسيار و دائم هستيد.* خودتان را بهطور اغراقآميزي مسئول رفتارهاي ديگري ميدانيد (حتماً من خيلي به او نرسيدم كه با زن ديگري دوست شده است).
از خودتان بپرسيد آيا بدون وجود همسر يا شريك عاطفي خود در زندگيتان بهسختي احساس شادي و رضايت ميكنيد؟
آيا با وجود مشكلات رفتاري و اخلاقي كه از همسرتان و يا شريك زندگي خود ميبينيد، همچنان در رابطه با او باقي ماندهايد؟
آيا براي حمايت از همسر خود از سلامت جان، ذهن و روان خود هزينه ميكنيد؟ آيا مدام نگران از دست دادن او هستيد؟
آيا نسبت به رابطه خود بيشتر احساس اضطراب داريد تا حس شادي، اطمينان و امنيت؟ آيا وقت زيادي را صرف تغيير دادن همسرتان ميكنيد؟
آيا تمام روابط اجتماعي خود را محدود كردهايد تا به نيازهاي همسرتان بيشتر رسيدگي كنيد؟ آيا زماني كه او در كنار شما نيست، احساس اضطراب و ناراحتي ميكنيد و فكر ميكنيد بدون او نميتوانيد زندگي كنيد؟ آيا در تصورتان، او داراي قدرت و توانايي بسياري است؟
آيا او را مسئول شادي و غم، امنيت و ارزشمندي خود ميدانيد؟ آيا براي آنكه احساس دوست داشته شدن كنيد، همسرتان بايد ليستي از كارهاي مورد انتظارتان را انجام دهد؟
آيا همواره نگران نظر و تأييد او هستيد؟ آيا او شما را تحقير ميكند؟ آيا گفتن نيازها و خواستههايتان به همسرتان و يا شريك عاطفيتان برايتان دشوار است؟ در صورتي كه پاسخ شما به اين سوالات بلي است، پس شما وابستگي عاطفي به همسر يا شريك عاطفي خود داريد.
مقاله مرتبط: اختلال شخصيت وابسته
درمان وابستگي عاطفي به همسر يا شريك عاطفي۱. اولين مرحله در درمان وابستگي عاطفي به همسر يا شريك عاطفي، آگاهي و شناخت وابستگي خود و جنبههاي متفاوت آن در زندگيمان است.
بايد نسبت به رفتارهاي وابستهگونه خود شناخت پيدا كنيم تا همه جا آنها را تشخيص دهيم. بايستي دست از توجيه و منطقي جلوه دادن رفتارهاي خود بكشيم.
شناخت افكار، رفتارها و احساسات ناشي از روابط وابستهگونه باعث ميشود كمكم خود را از آنها جدا كنيم و تلاش كنيم واكنشهاي ديگري غير از آنچه تا به حال انجام ميداديم، انجام دهيم.
پس لازم است بعد از مطالعه اين مقاله، كاغذ و قلمي در دست بگيريد و رفتارها، افكار و احساسات منبعث از رابطه وابستگي در خود را پيدا كنيد. نفس پيدا كردن اين واكنشها، به شما قدرت مقابله با آنها را ميدهد.
۲. با باورهاي غلط خود (درباره عشق) مقابله كنيد: يكي از دلايلي كه باعث ميشود افراد در وضعيت وابستگي باقي بمانند، شناختهاي نادرست آنها از مفهوم وابستگي است.
بسياري از اوقات ما نيازمندي خود به ديگري، اطاعت از او، ترس از دست دادن او و … را به حساب عشق خود ميگذاريم و اين امر باعث ميشود نه تنها از اين وضعيت احساس انزجار نكنيم، بلكه آن را براي خود تبديل به مايه افتخار ميكنيم.
بايد تعريف سريالهاي تلويزيوني و كتابهاي عاشقانه را از عشق فراموش كنيد. آنچه آنجا از عشق نشان داده ميشود، در واقع يك وابستگي اعتيادگونه است و نه عشق.
باورهاي غلط ديگري كه باعث وابستگي ميشود، شروط غلطي است كه ذهن ما براي خوشحال زندگي كردن قائل است.
بهطور مثال، ممكن است ذهن شما باوري داشته باشد بر اين مبنا كه تنها با حضور و وجود ديگري ميتوان خوشحال بود.
باورهاي غلط و مطلق خود را شناسايي كنيد و آگاه شويد كه ذهن شما براي خوشحالي و رضايت به چه شروطي وابسته است تا بدين طريق ذهن خود را آزاد كنيد.
ممكن است باور ذهن شما آن باشد كه تنها با داشتن يك زندگي عاشقانه ميتوان خوشحال زندگي كرد و بدون يك رابطه عاشقانه، شما زنده نميمانيد.
حتماً بايد كسي شما را دوست داشته باشد تا احساس ارزش كنيد. اين باورهاي غلط باعث ميشود همواره نگران از دست دادن رابطه خود باشيد، زيرا از دست دادن رابطه براي شما به معناي يك فاجعه، غم بزرگ و جبران ناپذير و تنهايي شديد خواهد بود.
شرطهاي ذهن خود را براي خوشحال زندگي كردن شناسايي كنيد تا وابسته به هيچ شرط خارجي نباشيد و از قيد آنها رها شويد.
به اين ترتيب براي خوشحالي تنها به خود وابسته خواهيد بود. كودكي را در نظر بگيريد كه رسيدن به بستني را تنها شرط خود براي آرام شدن و جيغ نزدن در نظر ميگيرد، در حاليكه شما ميدانيد كه كودك بدون بستني و از طرق ديگري نيز ميتواند شاد باشد.
بسياري از اوقات ما نيز كودكانه عمل ميكنيم و براي شادي، خود را تنها به يك راهحل وابسته ميكنيم.
محل تمركز خود را عوض كنيديك راه براي رهايي از وابستگي عاطفي به همسر آن است كه بهخود تمركز كنيد. توجه خود را به حيطههاي مختلف زندگي خود معطوف كنيد. ورزش كنيد. با دوستان خود بيشتر ملاقات كنيد. خود را درگير شغل و فعاليتهاي ديگر زندگي كنيد. به جنبههاي ديگر زندگي خود بها بدهيد و خود را متعهد به پيشرفت در ساير حوزههاي زندگي كنيد. بهياد بياوريد كه پيشتر چه فعاليتهايي احساس لذت و شادي در شما ايجاد ميكرد، پس به آنها بپردازيد. به اندازه كافي براي خود وقت صرف كنيد.
۴. ارتباطات خانوادگي و دوستانه ديگر خود را گسترش دهيد: هنگام وابستگي عاطفي به همسر، تمام وقت و انرژي خود را مصروف او ميكنيد. اين امر باعث ميگردد تا در انزوا قرار بگيريد، از ديگران جدا بيفتيد و ارتباطات عاطفي و اجتماعي ديگر شما قطع شود و همه روابطتان معطوف همسر شود. اين مساله به وابستگي هر چه بيشتر شما منجر ميشود. ارتباطات قديمي خود را مجدداً احيا كنيد. به دوستانتان تلفن و ايميل بزنيد. روابط اجتماعي جديدي ايجاد كنيد.
۵. كارها و فعاليتهايي كه پيشتر از انجام آن لذت ميبرديد را مجدداً شروع كنيد: پس از قرار گرفتن در رابطه عاطفي وابسته، فرد در طول زمان تنها به فعاليتهايي ميپردازد كه مطلوب همسر يا شريك زندگي خود است و در نتيجه از فعاليتهايي كه از آن لذت ميبرده است و يا در آن استعداد و مهارت داشته است دست ميكشد. براي رهايي از وابستگي عاطفي به همسر شما بايد مجدداً فعاليتهايي را كه در گذشته از آنها لذت ميبرديد و احساس قدرت و توانايي در آنها ميكرديد را شروع كنيد.
۶. تلاش كنيد براي شاد بودن و احساس خوب كردن به ديگري وابسته نباشيد: اين كار نيازمند يادگيري و تمرين است. در هنگام برخورد به يك مشكل بهخود بگوييد: اگرچه در كنار او بودن و به او گفتن ممكن است حال من را بهتر كند، ولي من بايد راه ديگري غير از اين بيابم.
من بايد ياد بگيرم تا بتوانم به خودم براي آرام شدن تكيه كنم و سريعاً مانند هميشه سراغ ديگري نروم. براي مثال، زماني كه احساس تنهايي يا اضطراب ميكنيد، بهجاي تكيه كردن بر او ياد بگيريد راههاي ديگري را براي حل كردن اين احساسات تجربه كنيد.
در غير اين صورت زماني كه احساس تنهايي ميكنيد و به او پيام ميدهيد و پاسخي دريافت نميكنيد، اصرار بر دادن پيامهاي بعدي و وادار كردن او به پاسخ ميكنيد. بهجاي آنكه براي آرام شدن به او وابسته باشيد، ميتوانيد بهطرق ديگري خود را آرام كرده و نياز خود را بر طرف كنيد.
۷. به نيازهاي عاطفي و رواني خود بيشتر توجه كنيد: براي اين كار ميتوانيد متوجه نيازهاي خود باشيد و شادي خود را در اولويت قرار دهيد. سعي كنيد از اوقات تنهايي خود لذت ببريد. رفتارهاي خودآسيبزننده گذشتهتان را با رفتارهاي مبتني بر خوددوستي جايگزين كنيد.
بهطور مداوم كارهاي انگيزهبخش انجام دهيد. بخشها و احساسات آسيبپذير وجود خودتان را بپذيريد.
تجربه كنيد كه چه چيزهايي را دوست داريد، از چه لذت ميبريد، علاقه داريد روز خود را چگونه بگذرانيد، دوست داريد در انتهاي زندگي بهخود بگوييد كه دوست داشتيد چه كارهايي انجام دهيد.
پاسخ به اين سوالها كمك ميكند تا بيشتر خودتان را بشناسيد.
شخصي كه احساسات و نيازهاي خود را بهتر ميشناسد، زماني كه با چيزي موافق نيست بهراحتي نه ميگويد؛ زيرا علايق و نيازهاي او در علايق و نيازهاي ديگري گره نخورده است.
۸. عزت نفس خود را افزايش دهيد: وابستگي عاطفي به همسر معمولاً از كمبود عزت نفس ناشي ميشود. من، برنامههايم، نيازها و خواستههايم آنقدر مهم نميباشند تا بر روي خودم تمركز كنم، پس بر روي ديگري متمركز ميشوم. براي مطالعه بيشتر به مقاله رشد و افزايش عزت نفس مراجعه كنيد.
۹. براي روابط خود با ديگري چارچوب و حد و مرز تعيين كنيد: روشن و قاطع چيزهايي كه براي شما مهم هستند را روشن كنيد و بر سر آنها محكم بايستيد.
در ابتدا لازم است حد و مرزهايتان را براي خودتان مشخص كنيد، كجا محدوديت قائل هستيد و كجا نه، و سپس آن را به ديگران اعلام كنيد. بهطور مثال، وفاداري همسر براي شما مهم است و جزء اصول و چارچوب شماست. شما نميتوانيد در اين مورد مماشات بهخرج دهيد.
نياز خود را قاطعانه بيان كنيد و از همسر خود بخواهيد به حد و مرز شما احترام بگذارد. او نميبايست هر رفتاري با شما داشته باشد، همچنانكه شما نيز نبايد حد و مرز او را زير پا بگذاريد.
اگر همسر شما پرخاشگرانه با شما برخورد ميكند و شما را ميزند و شما همچنان در رابطه ماندهايد، در ابتدا بايد بدانيد كه شما در يك رابطه وابسته قرار داريد. براي همسرتان مشخص كنيد كه اين رفتار او را نميپذيريد و در صورت تكرار، عواقب آن را به او يادآوري كنيد.
و در نهايت، بر روي چارچوب خود قاطعانه بايستيد. بدانيد كه هيچ رشدي بدون هزينه حاصل نميشود. پس سختي آن را قبول كنيد، زيرا مطمئناً همسر شما بهراحتي دست از عمل خود بر نخواهد داشت.
اگر شما، خود، به حد و مرز خود احترام قائل نباشيد و حاضر به پرداخت هزينه براي آن نباشيد، او نيز به حد و مرز شما احترام نخواهد گذاشت. باز هم تكرار ميكنم؛ شما در مسير سختي گام برداشتهايد.
ولكن در پس اين سختي، رشد وجود دارد. استقلال و آزادي را كسي به شما تقديم نخواهد كرد، پس براي آن بايد امنيت موقت خود را فدا كنيد تا به آزادي و امنيت دروني و دائمي برسيد.
معناي ديگر تعيين حد و مرز آن است كه بين افكار، احساسات و رفتار خود و ديگري تمايز قائل شويم. نبايد مسئوليت رفتار، افكار و احساسات ديگري را بهعهده بگيريم، ما تنها مسئول رفتارهاي خود هستيم.
اگر عمل درست ما باعث ناراحتي ديگري ميشود، نبايد خود را مسئول ناراحتي او بدانيم، و بايد به عمل درست خود بدون ترديد و قاطعانه ادامه دهيم. اگر همسر شما بدون برنامهريزي خرج ميكند، بايد حساب بانكي خود را از او جدا كنيد تا خودش با عواقب كارش مواجه شود. شما نبايد مسئوليت اعمال او را بپذيريد.
۱۰. كمك حرفهاي بگيريد: گاهي به تنهايي نميتوان از وابستگي عاطفي به همسر رها شد. با يك مشاور صحبت كنيد. كمك حرفهاي به شما باعث ميشود به نقاط قدرت و قوت خود آشنا شده و انگيزه كافي براي تغيير را در خود بيابيد.
با كمك مشاور ميتوانيد به كودكي خود برگرديد و دلايل وابستگي عاطفي به همسر را در آنجا بيابيد. احساس عجز، ناتواني، شرم و حقارت خود در كودكي را مجدداً تجربه كرده و اينبار آن تجربيات را با قدرت بزرگسالي خود تغيير داده و از آنها رها شويد.
برگشت به دوران كودكي به شما اجازه ميدهد تا صادقانه تاثيرات آن دوران را بر سبك رفتار خود درك كنيد.در اين مورد ميتونيد با متخصصين كانون مشاوران ايران، مشاوره تلفني/تخصصي داشته باشيد۰۲۱۲۲۶۸۹۵۵۸موفق باشيد
اگر مي خواهيد زندگي تان تغيير كند بايد طرز فكرتان را تغيير دهيد.«همين امروز طرزتفكرتان را عوض كنيد.»
البته در كلام خيلي ساده است: «طرز تفكرت را عوض كن تا زندگي ات تغيير كند.» ولي چطور مي توان اين كار را انجام داد وقتي نمي دانيم بايد چه كار كنيم؟ و مهم تر از همه اگر تغيير دادن طرزتفكر تا اين حد آسان است، چرا خيلي از افراد اين كار را انجام نمي دهند؟ مخصوصا اگر بتوانند با اين كار موفق تر باشند و بيشتر از زندگي لذت ببرند؟
جواب اين سوال ها را نمي دانيم ولي مي دانيم كه تغيير دادن طرز تفكر آسان نيست اما ممكن است. همه آنچه شما نياز داريد اين است كه محكم و استوار اين تكنيك ها را به كار ببريد؛ البته اگر از ته دل مي خواهيد موفق باشيد.
۱) همان طور فكر كنيد كه دوست داريد باشيد. اگر در دنياي ذهنتان خود را آدم خوشحال يا موفقي ندانيد كه مي تواند از زندگي لذت ببرد، خيلي سخت مي توانيد در دنياي واقعي چنين آدمي باشيد. پس پيش از هر كار در روياهايتان هم خود را فردي خوشحال، موفق و روبه رشد تصور كنيد.
۲) لبخند بزنيد. نتايج تحقيقات نشان داده است لبخند زدن هم اثر جسمي دارد و هم اثر رواني. پس يك لبخند روي لبانتان بنشانيد و در مسير تغيير طرزتفكر قدم بگذاريد. در ابتدا، اين كار فقط يك عمل فيزيكي بدون روح است اما كم كم جزو صورت شما مي شود.
۳) خودتان را غرق مطالعه و موسيقي كنيد. كتاب ها، مقاله ها و مجله هايي بخوانيد كه به شما كمك كنند بتوانيد افكارتان را تغيير و دركتان را افزايش دهيد. فيلم ببينيد يا به موسيقي هايي گوش كنيد كه براي شما الهام بخش باشند و براي تغيير تشويقتان كنند.
۴) كردارتان را تغيير دهيد. وقتي كارهايتان را به همان شيوه قديمي انجام مي دهيد، نمي توانيد در افكارتان تغييري به وجود آوريد. كارها را به شيوه اي متفاوت انجام دهيد تا بتوانيد متفاوت بينديشيد.
۵) محيط تان را تغيير دهيد. محيط اطرافتان را با توجه به طرزتفكر مورد علاقه تان بسازيد. فضايي را خلق كنيد كه شما را به سمت تغيير سوق دهد. يك گلدان به اتاقتان اضافه كنيد، رنگ ديوارها را تغيير دهيد، يك كتابخانه يا ميز كوچك براي خودتان بخريد.
۶) از موفق ها تقليد كنيد. از تجربه و نظرهاي كساني كه عاشق طرزتفكرشان هستيد و آرزو داريد مثل آنها باشيد، استفاده كنيد. اگر زنده هستند كه اين كار بسيار ساده است و اگر در قيد حيات نيستند مي توانيد از آثارشان بهره بگيريد.
۷) به ديگران كمك كنيد (و به خودتان هم) يكي از سريع ترين راه هايي كه مي تواند طرزتفكر شما را عوض كند، اين است كه به ديگران توجه و به آنها كمك كنيد. مواظب باشيد از آن طرف بام نيفتيد يعني نه غرق در خودتان شويد و نه شيفته و دلباخته ديگران.
۸) كمي از دوستانتان كمك بگيريد. ديگران را از تصميمتان باخبر كنيد و از آنها كمك بخواهيد و نظراتشان را بشنويد. هر چقدر كمك ديگران را بيشتر احساس كنيد، بيشتر به موفقيت نزديك مي شويد.
۹) حرفه اي شويد. اگر دلتان مي خواهد به فردي بزرگ تبديل شويد به مشاوره و نصيحت افراد بزرگ گوش دهيد. انسان هاي حرفه اي در مدت زمان كوتاهي مي توانند بهترين راه حل ها و نظرات و عقايد جديد را در اختيار شما بگذارند. البته به شرطي كه واقعا در كار خود خبره باشند و فقط اسم و رسم بي پايه و پنهان به هم نزده باشند.
۱۰) صبور باشيد. آگاه باشيد كه بيشترين تغييرات در مدت زماني طولاني و به آرامي صورت مي گيرند به شرط اينكه تكرار شوند. پس اگر فورا در مسير موفقيت نتيجه نگرفتيد، تعجب نكنيد و مهم تر اينكه تسليم نشويد. كارتان را ادامه دهيد و مطمئن باشيد جواب مي گيريد.
● چطور راه تغيير را ادامه دهيم؟
گاهي بعد از اينكه نگرش مان را تغيير داديم و به سوي هدفي تازه رفتيم، نمي دانيم چگونه بايد راهمان را بدون خستگي و درنگ ادامه دهيم؟ اين نكته ها دست شما را براي طي بقيه مسير تغيير مي گيرد.
۱) با واقعيت روبرو شويد. ممكن است مانعي كه در مسير رسيدن به هدف از سرعت شما مي كاهد، خودتان باشيد.
وقتي در راه رسيدن به هدفتان به مشكل هايي برمي خوريد، اول از همه به دقت بررسي كنيد آيا منشاء مشكل خودتان هستيد يا خير؟
۲) شما هركاري كه بخواهيد، مي توانيد انجام دهيد اگرچه شايد نتوانيد همه كارهايي را كه دوست داريد، انجام دهيد. بيشتر اوقات براي رسيدن به هدف چند كار را با هم انجام مي دهيد ولي حتي با وجود تلاش زياد، در آخر به كمترين نتيجه مي رسيد. بايد بدانيد توجه و تمركز روي ۱ يا حداكثر ۲ پروژه در يك زمان، شانس شما را براي رسيدن به نتيجه مطلوب افزايش خواهد داد.
۳) براي اينكه تصوير واضحي از نتيجه كار داشته باشيد، تمركز كنيد. اول اينكه روي پروژه هايي كه برعهده گرفته ايد، كاملا تمركز داشته باشيد تا بتوانيد تشخيص دهيد واقعا چه كارهايي بايد انجام گيرد. برنامه اي گام به گام براي كارهايي كه بايد در زمان هاي مشخص انجام دهيد، بنويسيد.
۴) آنچه روي كاغذ است، برنامه است و آنچه در ذهن شماست، خيال! بيشتر افراد علاقه اي به نوشتن برنامه هايشان روي كاغذ ندارند. نوشتن برنامه روي كاغذ اولين قدم براي حركت رو به جلوست. خيلي ها بدون برنامه پروژه هايشان را شروع مي كنند ولي خيلي زود گيج مي شوند زيرا مشكلات فرعي زيادي سر راهشان به وجود مي آيد.
۵) حركت، به اين معني نيست كه پيشرفت كرده ايد. بعضي از افراد با اينكه به سختي كار مي كنند، به هدفشان نزديك تر نمي شوند. اين يكي از نتايج بي برنامگي است. براي پيشروي بايد فعاليت هاي مناسبي در زمان هاي مناسب انجام دهيد.
۶) انتخاب نكردن، يك انتخاب است. زياد فكركردن درباره آنچه انتخاب مي كنيم، مانع ديگري است كه ما خودمان سر راهمان قرار مي دهيم و باعث ركودمان مي شود. «من مي توانم A، B يا C را انجام دهم ولي بهتر است بيشتر فكر كنم» و شروع مي كنيم به ارزيابي كردن… ولي در واقع هيچ وقت نمي توانيم تصميم بگيريم و كاري كه انجام مي دهيم، در حقيقت تصميم مي گيريم هيچ كاري نكنيم؟ ولي اگر كاري نكنيد به چيزي نمي رسيد.
۷) روي آنچه به نتيجه مي رسد، تمركز كنيد. خيلي از افراد در پيداكردن راه هايي كه به نتيجه نمي رسند، استادند و به همين دليل هيچ تلاشي هم نمي كنند. انرژي منفي را در خود انباشته نكنيد. انرژي هاي مثبتتان را افزايش دهيد و روي چيزهايي تمركز كنيد كه به درد شما مي خورند و به نتيجه مي رسند.
۸) اگر اقدامي به نتيجه نمي رسد، متوقفش كنيد. يك اقدام احمقانه: «كاري را بارها و بارها با يك شيوه انجام دهيد و انتظار داشته باشيد كه به نتيجه اي متفاوت برسيد.»
خيلي ها به دليل غرور، لجاجت يا تعصب، شيوه اي را تكرار مي كنند كه به نتيجه نمي رسد. شعاري جديد براي خود انتخاب كنيد و ديگر كارتان را به شيوه قبلي انجام ندهيد. وقتي روش هايي موثر نيستند انجام دادنشان را متوقف كنيد.
۹) وقتي نمي دانيد، كمك بخواهيد. ما نمي توانيم همه چيز را بدانيم. نمي توانيم همه مشكلات را حل كنيم. وقتي به مشكلي برمي خوريد، از ديگران كمك بخواهيد. از يك تاجر، مشاور، وكيل يا مربي مشاوره بگيريد.
۱۰) اگر كاري شما را خوشحال نمي كند، انجامش ندهيد. براي اينكه به هدفتان برسيد، بايد سختي هايي را بپذيريد و ممكن است هر لحظه نتوانيد از كارتان لذت ببريد ولي در كل بايد كارتان را دوست داشته و از انجام آن خوشحال باشيد.در اين مورد ميتونيد با متخصصين كانون مشاوران ايران، مشاوره تلفني/تخصصي داشته باشيد۰۲۱۲۲۶۸۹۵۵۸موفق باشيد
رهايي از وابستگي در رابطه اشتباهآيا تا به حال خود را بيش از حد به چيزي ، شخصي يا جايي وابسته ديدهايد؟
اينكه به شخص يا چيزي آنقدر وابسته باشيم كه ترك كردن آن برايمان امكانپذير نباشد يا حتي فكر كردن به كنار گذاشتنش در ما ايجاد وحشت و هراس به وجود آورد؟اما به راستي چيست كه ما را اسير ميكند؟ چرا بايد به رغم تمام شايستگيها و ارزشمنديهايي كه در وجود خودمان است به شخص يا چيز ديگري رو بياوريم و بدون او احساس حقارت ، كمبود و نوميدي كنيم؟ چرا وقتي ميخواهيم از يك رابطه سرشار از وابستگي بيرون بياييم با دشواريهاي فراواني روبهرو ميشويم؟اگر دقيقتر نگاه كنيم ميبينيم در يك رابطه سرشار از وابستگي آنچه بيش از هرچيز نمود دارد اين است كه معمولا ما طوري به طرف مقابل وابسته ميشويم كه يك شخص معتاد به موادمخدر اما آيا هرگونه رابطهاي را ميتوان نوعي اعتياد ناميد؟ چرا اسمش را عشق ، دوست داشتن زياد يا احساس تعهد نگذاريم؟!اغلب اوقات در يك رابطه اعتيادي ، عشق و تعهد فراواني وجود دارد اما براي آنكه عشق و تعهدي وجود داشته باشد بايد كسي بتواند ديگري را آزادانه انتخاب كند ولي يكي از نشانههاي اعتياد در اين است كه اغلب ميلي اضطرارآميز در كار است كه آزادي و حق انتخاب رامحدود ميكند؛ يعني قدرت انتخاب و تصميمگيري را از شخص ميگيرد ، حال آنكه در يك ارتباط سالم ناشي از عشق ما حق انتخاب داريم و با استفاده از قدرت تفكر و تعقل خود ميتوانيم تصميم درست بگيريم.اما در يك رابطه غلط توام با وابستگي بيش از حد ، وقتي خود شخص ميداند ادامه ارتباط به نفع او نيست بازهم ادامه ميدهد زيرا احساس ميكند بايد اين شخص را حفظ كند و به او وابسته باقي بماند حتي اگر اين رابطه برايش مخرب باشد.بنابراين اولين نشانه وجود يك رابطه مخرب ناشي از وابستگي خصوصيت اضطرار گونه آن است ، نشانه بعدي وحشتي است كه در شخص وجود دارد مبادا اينكه طرف مقابل او را تنها بگذارد يا به او دسترسي نداشته باشد.افراد معتاد اگر ندانند مواد مخدر خود را چگونه تهيه كنند وحشتزده ميشوند يا سيگاريها وقتي در جايي قرار ميگيرند كه آنجا كشيدن سيگار ممنوع است ناراحت ميشوند ، همچنين افرادي هم كه در يك رابطه غلط اعتياد گونه قرار ميگيرند از فكر اينكه اين رابطه قطع شود احساس وحشت ميكنند.نشانه بعدي يك رابطه اشتباه اين است كه بعد از قطع ارتباط احساسي از پيروزي و آزادي به شخص دست ميدهد.در واقع خواه كسي به مادهاي مخدر معتاد باشد يا به يك شخص ، اساس تمام اين واكنشها شباهت فراواني به يكديگر دارند و آن اين است كه همه اين افراد احساس كامل نبودن و پوچي ميكنند و اغلب نااميد و اندوهگينند.
نوع ارتباط : به احتمال زياد در هر رابطه عاطفي عضوي از اعتياد وجود دارد و اين به خودي خود چيز بدي نيست و برعكس ميتواند رابطه را مستحكمتر هم بكند زيرا هيچكس آنقدر كامل و قوي نيست كه نيازي به ارتباط با شخص ديگري نداشته باشد اما يكي از نشانههاي رابطه خوب اين است كه ما را با بهترين شرايط خود در تماس نگه ميدارد.آنچه سبب ميشود رابطهاي شكلي اعتيادگونه به خود بگيرد اين است كه احتياج
براي جوانان عزيز كشور در هرجايي كه زندگي ميكنند مركز مشاوره قبل از ازدواج و مشاوره قبل ازدواج را توصيه ميكند. جوانان عزيز و آينده ساز كشور ميتوانند با تماس با اين مركز آينده موفق و زندگي آينده موفق و زندگي زناشويي شيرين خود را تضمين كنند. اگر شما هم مجرد هستيد و به دنبال همسري مناسب ميگرديد حتما قبل از ازدواج با مشاورين ما در مركز مشاوره قبل ازدواج مشورت كنيد تا راز و رمز هاي يك زندگي ايده آل بدانيد و آنها را در زندگي مشترك خود به كار ببنديد.
مركز مشاوره قبل ازدواج با بهترين خدمات در زمينه مشاوره قبل از ازدواج در خدمت شما هم ميهنان عزيز
شماره هاي تماس 01
دوسال پيش با پسري اشنا شدم كه اولش سنش دروغ گفتبا سلام و خسته نباشيد متولد پنجاه شش هستم چندسالي كه از همسرم جدا شدم يه دختر ده ساله دارم كه با پدرش زندگي ميكنه دوسال پيش با پسري اشنا شدم كه اولش سنش دروغ گفت بعد اينكه بهش علاقمند شدم فهميدم متولد شصت و هفت هرچند كه سن من اصلا بهم نمياد و بهم سي سي و خورده اي نهايتا ميخوره اونم نسبت به سنش رفتارش خيلي پخته تر اصلا مثل پسراي همسنش نيست.
تمام وقتش با كار ميگذره براي پدرش كار ميكنه با هم محرم شديم و توي اين مدت چون هردومون احساسي و عاطفي هستيم خيلي بهم علاقمند و وابسته شديم.
وقتي پيش هم هستيم خيلي حس خوبي داريم برعكس خانمهاي همسنم كه بزرگتر هستن دوست دارن يا نقش مادر بازي كنن يا اينكه روي مردشون مسلط باشن برعكس من دوست دارم به همسرم تكيه كنم معشوقه مهربون باشم نه مادر.
از اول اشناييمون كلي بهم حرفاي قشنگ زد كه هيچ كدوم عملي نكرد منم هميشه ميگفتم اگه يه روز هركدوممون همسرخوبي پيدا كرديم ازدواج كنيم ولي ايشون گفت نه من ميخوام باهات ازدواج كنم.
تو هموني هستي كه من ميخوام و باهاش حس خوب و ارامش دارم قبول نكردم گفتم تصميمت احساسي نميشه تازه خانواده ات گفت درستش ميكنم انقدر از عشقش و خواستنش و …
گفت كه بالاخره راضي شدم پدر و مادرم فوت شدن ولي به خانواده ام گفتم قرار شد خيلي زود بگه يه ماه گذشت بعد گفت فكركردم اول به خواهرم بگم بهتر دنبال موقعيت مناسبم خلاصه روزاها و هفته ها ميگذشت و خبري نشد بهش گفتم پس كي ميگي با اينكه قبلش هزاران بار ازش پرسيده بودم مطميني فكراتو كردي و…ميگفت بله ولي اون شب گفت نميتونم بگم اگه سنت و …
اكي بود تا حالا صددفعه گفته بودم قلبم شكست چندماهي طول كشيد خودم قانع كنم كه نميشه از قبل عيد خانواده اش براي ازدواج تحت فشار گذاشتنش اومد بهم گفت بهم ريختم گفت من كه ازدواج نميكنم گفتم اگه مجبورت كردن گفت اون موقع يه فكري ميكنم.
گفتم نميشه من نه خانواده اي دارم كه حمايتم كنه نه وضع مالي خوب اگه چندسال ديگه منو ول كني چي به سرم مياد هرچند كه هميشه ميگه من تنهات نميزارم ولي ديگه باورش برام سخته چون قبلا هم خيلي قول ها داده بود بعد اومد گفت چيكار كنم من ميخواستم نشد دوست داشتم انجام بشه ولي نشد ديگه نميتونم روي حرفاش حساب كنم گفتم اخر خرداد كه مدت صيغه تموم ميشه جدا شيم هركي بره دنبال زندگيش باز گفت نه من ميخوام باهات ازدواج كنم بدون تو نميتونم و…
بهم تا اخر تابستان مهلت بده گفتم تا مرداد گفت اينبار حتما ميگم و باز همون حرفهاي قبل موندم چيكار كنم از بس فكر ميكنم دارم ديونه ميشم شبها خوابم نميبره عصبي شدم خيلي دوستش دارم و بهش حس خوب دارم ولي به خاطر حرفهايي كه گفته عملي نشده بهش اعتماد روزاي اول ندارم ممنون ميشم راهنمايي بفرماييدسپاسگزارم
پاسخ
دوست عزيز ببينيد شما از ابتداددرسته شرايط روحي قابل دركي داشتيد و خب طبيعتا با مساله طلاق و …
سخته كنار اومدن و منشا استرس هاي خيلي زياديه ..
ولي اين نكته رو در نظر داشته باشيد كه با همه اين شرايط دوستي و اشنايي با يك پسري كه چندين سال با شما تفاوت سني دارد و ابراز عشق او چه معني مي توان داشته باشدخود علاقه به فردي بررگتر يعني اين ادم خلاهايي در زندگي داره كه اتفاقا اين خلاها مربوط به رابطه با مادر است و شخصي كه حامي اوست ..به هر حال بايد توجه داشته باشيد ..
كه منطقي ه نگاه كنيد شايد انتظار شما براي اينكه ايشون با شما ازدواج كنند انتژار معقولي نباشد و خانواده ايشون طبيعتا سختشونه كه بخوان پيش قدم شوند و خب گفتنش براي اون اقا هم سخت خواهد بود براي ازدواج با فردي مطلقه كه چندين سال بزرگترهاصلا بحث قضاوت كردن نيست ولي داشتن روابط جنسي وابستگي بين شماها رو صد برابر خواهد كرد و اين مساله بيبار نگران كنندس ..چون ايشون هم در برخور با شما نيازهاش براورده ميشه پس توجه داشته باشيد كه خيلي سخته كه بشه حرف ايشون رو درست دونست مخصوصا كه مي فرماييد وعده هاي ايشون اصلا عملي نشده و خب خودتون متوجه اين مساله شديددر هر صورت بهتره به نظرم حتما قطعي تر باهاشون صحبت كنيد ببينيد زمان دادن اتلاف وقت و از دست دادن فرصت هاي ايندس شما مي تونيد زندگي داشته باشيد و به خاطر طلاق محكوم به شكست نيستيد ولي با فردي كه همراه باشد و به لحاظ سني معقولببينيد مطمئن باشيد حتي اگر ازدواجي باشد كه بعيد است مشكلات بعد از ان بسيار زياد است ..به هر حال در نظر داشته باشيد كه بهتره …
در مورد ايشون تجديد نظر داشته باشيد ..
چه به لحاظ سني و چه شرايط بسيار بايد مراقب باشيد .
به هر حال ارتباط بيشتر ممكنه مشكلاتي رو ايجادوكنه مثل وابستگي هاي زياد كه فرصت منطقي فكر كردن را از شما مي گيرد ..به هر حال هر طور خودتون صلاح مي دانيد ولي بهتره حتما حضورا با روانشناس صحبت داشته باشيددر هر حال اميدوارم موفق باشيددر اين مورد ميتونيد با متخصصين كانون مشاوران ايران، مشاوره تلفني/تخصصي داشته باشيد۰۲۱۲۲۶۸۹۵۳۴موفق باشيد
سن ازدواج و فاصله سني مناسب ميان زن و مردسن ازدواج و فاصله سني مناسب ميان زن و مرد يكي از عوامل مهمي است كه رضايت از زندگي مشترك را تحت الشعاع قرار مي دهد.
متخصصين امر ازدواج معتقدند كه اگر زوجين از نظر سني با هم تناسب داشته باشد يعني مرد با فاصله سني مشخصي (بين ۳ تا ۷ سال) از زن بزرگتر باشد.
از نظر عقلي، فيزيكي، تجربي، جنسي، هيجانات رواني و رفتارهاي اجتماعي ـ اخلاقي نيز به هم نزديك شده و با هم هماهنگ تر مي شوند.
همين امر موجب افزايش تفاهم و كاهش اختلافات و درگيري ها در زندگي زناشويي شان مي شود. با همه اين تفاسير آنچه امروزه در جامعه ما باب شده است و روز به روز در حال افزايش مي باشد ازدواج هايي است كه در آن سن دختر خانم از آقا پسر بيشتر است.
افرادي كه به چنين ازدواج هايي رو مي آورند معمولاً بر اين باورند كه سن امري شناسنامه اي بوده و هيچ تاثيري بر زندگي مشترك و موفقيت يا عدم موفقيت در آن ندارد.
از ديد اين افراد موفقيت در زندگي مشترك تنها و تنها با تفاهم و درك متقابل حاصل مي شود و اين امور هيچ ربطي به سن و سال ندارند.
در حالي كه گمان اين افراد صددر صد اشتباه است. حتماً مي پرسيد چرا؟
همانگونه كه قبلاً اشاره شد تناسب سني دختر و پسر با يكديگر يكي از عوامل ايجاد تفاهم و تناسب بيشتر ميان آن دوست. هر چقدر اين فاصله سني بيشتر و بيشتر شود ميزان تفاهم ميان زن و مرد كمتر مي شود.
چه برسد به اينكه تفاوت سني از طرف دختر خانم باشد يعني سن دختر خانم از آقا پسر بيشتر باشد. البته در اين امر نيز مثل اصول و امور ديگر استثناهايي وجود دارد.
يعني ممكن است در اطراف شما چنين ازدواجي اتفاق افتاده باشد و طرفين هم از زندگي شان راضي باشند ولي به صرف اين چند مورد نمي تواند ريسك كرد.
شايد شما نتوانيد مانند آنها درست انتخاب كنيد و خوشبخت شوند.
چرا پسر بايد از دختر بزرگتر باشد؟دختر خانم ها به طور ميانگين ۲ الي ۳ سال زودتر از آقا پسرها به بلوغ جسمي و جنسي و رشد عقلي، فكري، عاطفي، اجتماعي، اقتصادي و… مي رسند، به همين دليل زودتر از آقا پسرها به پختگي هاي لازم براي زندگي مشترك دست مي يابند.
همانگونه كه دخترها زودتر به بلوغ جنسي مي رسند از آن طرف هم، نيازهاي جنسي شان زودتر از مردان فروكش ميكند. معمولاً خانم ها در ميانسالي دچار سردي در روابط زناشويي مي شوند.
حال اگر سن مرد از زن كمتر باشد دوران سردي زن دقيقاً مصادف مي شود با دوران گرمي و هيجان مرد و همين امر ستون هاي زندگي مشترك شان را متلاشي مي كند.
خانم ها به علت زايمان، زودتر طراوت جسمي و شادابي خود را از دست مي دهند. در نتيجه اختلاف سن مناسب باعث ايجاد توازن فيزيكي و موازنه در شكستگي صورت و اندام مي شود.
برخي از مشكلاتي كه به دليل بزرگ بودن زن از مرد در زندگي زناشويي حاصل مي گردد– نقش زن و شوهري جاي خود را به نقش «والد و فرزندي» مي دهد.
زماني كه زن از همسرش خيلي بزرگتر باشد چون بسياري از امور را تجربه كرده است در دام پند و اندرز و بكن نكن دائمي مي افتد.
يعني به جاي نقش همسري، نقش مادري را در زندگي ايفا مي كند. همين امر باعث ايجاد حس كودكي در مرد و سپس خشم و عصبانيت در وي مي گردد.
-زن براي اينكه از ارتكاب مرد به اشتباهات مادي و غير مادي جلوگيري نمايد مدام وي را كنترل مي كند. كنترل دائم مرد نيز باعث خشم و عصبانيت وي و ايجاد اختلاف در روابط زناشويي شان مي شود.
-وقتي زن وارد دوره ميانسالي مي شود طبيعتاً دچار سردي در مسائل جنسي مي شود.
– زن براي پايداري زندگي و رضايت همسرش بايد اقدام به امور و كارهايي نمايد كه مربوط به سن واقعي اش نبوده و براي جوانترهاست. ادامه اين روند و بازي پس از مدتي زن را خسته مي كند.-و …
توجه: نكات هشدار دهنده اي كه در بالا قيد شد قابل تعميم به همه افراد نيست. در اين راستا ميزان عقل و شعور طرفين، كم بودن فاصله سني شان و … تاثيرات بسياري بر موفقيت يا عدم موفقيت در زندگي مشترك دارد.در اين مورد ميتونيد با متخصصين كانون مشاوران ايران، مشاوره تلفني/تخصصي داشته باشيد۰۲۱۸۸۴۲۲۴۹۵موفق باشيد
ببينيد
سوالتون رو درست مطرح كنيد شما راجب جزئئات چيزي نمي گوييد فقط تكرار مي كنيد كه مي خواهيد درست رفتار كنيد …و ترس رو بزاريد و كنار و به خانواده نگيد و ازدواج كنيد خب دقيقا مساله چيست اهميت دارد در ه صورت موفق باشيد ..در اين مورد ميتونيد با متخصصين كانون مشاوران ايران، مشاوره تلفني/تخصصي داشته باشيد۰۲۱۲۲۶۸۹۵۳۴موفق باشيد
يكي از مهارتهاي مهم در زندگي ما و شما مهارت اظهار وجود است. منظور از اين مهارت آن است كه شخص بتواند به سهولت افكار، احساسات و برداشتهاي خود را ابراز كند.با داشتن اين مهارت شما ميتوانيد از حقوق خود دفاع كرده و احساسات شخصي خود را بيان كند.بسياري از ما گمان ميكنيم كه براي پذيرفته شدن درجمع بايد همواره با آنها همراهي كرده و نظراتشان را تائيد كنيم. حال آنكه اين فكر خطاست.
زيرا اگر شما براي مدتي همواره با جمع موافقت كرده و هر آنچه گفتند، هر چند برخلاف ميلتان، بپذيرديد، به تدريج آنها ديگر براي شما ارزشي قايل نشده و از شما جوياي نظر نميشوند.
و يا به عبارتي اصلا شما را به حساب نميآورند. زيرا اين نگرش در آنها شكل ميگيرد كه او از خود استقلال رأي ندارد و به جاي شما تصميم ميگيرند. پس اگر ميخواهيد، در گروه دوستانتان داراي احترام بوده و برايتان ارزش قايل شوند، اگر ميخواهيد، شما را نيز در تصميمگيريها شركت دهند، اين مهارت را ياد گرفته و به كار بريد.
گام اول: رفتار قاطعانه را تمرين كنيداشخاص در روابط خود با ديگران، از روشهاي رفتاري گوناگوني چون رفتار انفعالي، رفتار با قاطعيت و رفتار پرخاشگرانه، بهره ميگيرند.بهترين سبك رفتار، رفتار قاطعانه است كه در آن، شخص عقايد و احساسات خود را با رعايت اصل احترام به ديگران و ملاحظه حقوق آنها ابراز كرده و از حق و حقوق خود دفاع مينمايد.
روش قاطعانه، مانع از آن ميشود كه ديگران از شما سوء استفاده كنند. البته افراد با سبك برخورد قاطعانه همان طوري كه براي باورها و احساسات خود ارزش قايلند، شكيبا بوده و به احساسات ديگران نيز بها ميدهند.قاطع بودن، بدين معناست كه بر احساس هراس خود چيره شويد و از حق خود دفاع كنيد؛ ولي حق و حقوق ديگران را نيز ضايع نكنيد. كساني كه قاطعيت ندارند، بيشتر جاها، نميتوانند احساسات خود را ابراز كنند؛ زيرا نگرانند كه ديگران در مقام مخالفت حرفي بزنند.
آنها كه از طرد شدن ميترسند؛ با انديشههاي ديگران موافقت ميكنند و راه محافظه كاري ميپيمايند و از ابراز احساسات خود، خودداري ميكنند.روش قاطعانه بهجاي رفتار انفعالي (در جايي كه شخص ميترسد يا خجالت مي كشد كه افكار و احساسات خود را بيان كند) و رفتار پرخاشگرانه (كه در آن، به احساسات ديگران بهايي داده نميشود) براي به حداقل رساندن احساس خشم و هراس در خصوص روابط، توصيه ميشود.
گام دوم: «نه» گفتن را بياموزيدهمواره، از ما خواسته ميشود كه به دوستان، افراد خانواده و همكارانمان كمك كنيم تا مسئوليتهايشان را انجام دهند.
در بيشتر جوامع، يك اصل اخلاقي وجود دارد كه به هنگام نياز بايد به يكديگر كمك كنيم؛ ولي به مرور زمان، حالتي ايجاد شده كه اشخاص، نيازهاي ديگران را بر نياز خود مقدم ميدارند و به اشتباه، پاسخ نه را بيادبي قلمداد ميكنند و بر اين باورند كه با نه گفتن، ديگران را از خود ميرنجانند.
آموزش اين مهارت، به اشخاص كمك ميكند تا بيآنكه احساس گناه كنند، به ديگران پاسخ «نه» بگويند. اشخاص حق دارند بيآنكه احساس گناه كنند، به ديگران پاسخ منفي بدهند.
توجه داشته باشيد كه مسايل ديگران در بسياري از موارد، از مسايل شما مهم تر نيستند. قرار نيست كه مسايل عالم را حل و فصل كنيد.
اگر خود، كارهايي داريد كه اجازه نميدهد از ديگران كاري را بپذيريد، مؤدبانه از پذيرش پيشنهاد آنها اجتناب كنيد. اجازه ندهيد حرفهاي ديگران در شما احساس گناه ايجاد كند.
گام سوم: از جملههاي با فاعل «من» بهره بگيريدوقتي شخصيتهاي مستعد استرس را بررسي ميكنيم، ميبينيم كه ناتواني در ابراز احساسات نزد اين اشخاص، امري عادي است.
مشاوران به اين افراد كمك ميكنند تا با گفتن جملهاي با فاعل«من»، به احساس آرامش برسند «من از… عصباني هستم…» «برداشت من اين است كه شما اشتباه ميكنيد.» اين مهارتها در ضمن، به اشخاص ميآموزد كه خود انگيختگي بيشتري داشته باشند و احساساتشان را با راحتي بيشتري بيان كنند.
همچنين به اشخاص امكان ميدهد كه احساسات خود را سركوب نكنند.
بهرهگيري از فاعل «من» در جملهها، اشخاص را تشويق ميكند تا صاحب انديشه، احساسات، عقايد، ادراكات و باورهاي خود باشند.
گام چهارم: از تماس چشمي بهره بگيريدارتباطهاي غير كلامي گاهي از كلام و سخن، باور پذيرترند. تحقيقات نشان داده است كه تاثير عناصر غير كلامي در رساندن پيام بيشتر از عناصر كلامي پيام ميباشد.
ديگران، نداشتن تماس چشمي در زمان ابراز نظر را به حساب نداشتن صداقت ميگذارند. برقراري تماس چشمي، بيشتر هنگام ابراز احساسات در برابر ديگران دشوار است كه علت را بايد در ترس از طرد شدن جستجو كرد.آموزش اظهار وجود، افزايش تماس چشمي هنگام ابراز احساسات، انديشهها و نقطه نظرها را نيز در بر ميگيرد. آموختن اين مهارت، با نگاه كردن ۱ تا ۲ ثانيه در چشمان طرف مقابل آغاز ميشود و زمان آن به تدريج به ۸ تا ۱۰ ثانيه ميرسد. در جريان اين آموزش، از اشخاص خواسته ميشود كه نگاهشان را به پايين و يا به بالا نيندازند.
گام پنجم: از زبان تن، قاطعانه بهره بگيريدلحن استوار و قاطعانه صدا اگر با بدن شُل و افتاده همراه باشد، پيام دوگانهاي را به كسي كه با او در ارتباط هستيد، مخابره ميكند؛ بهگونهاي كه طرف مقابل، پيام شما را نامطمئن يا غير صميمانه ارزيابي ميكند.
حالت بدن، يا پيام شما را تقويت و يا از قدرت آن ميكاهد. افزون بر تماس چشمي و لحن صدا، حالت ستون فقرات و حالت سر، احساس شما را درباره پيامي كه مخابره ميكنيد نشان ميدهند.
توصيه ميكنيم كه بدني راست و قائم داشته باشيد و وزن بدنتان را به طور يكسان روي دو پاي خود تقسيم كنيد. بهتر است مركز ثقل شما، روي پاهايتان باشد.
گام ششم: مخالفت همراه با آرامش را تمرين كنيدوقتي نقطه نظرها و حقايق با آرامش بيان ميشوند، ديگران مخالفت را سالم ارزيابي كرده و زمينه مشاجره و بگومگو از بين مي رود.
در اين فضاي ارتباطي استرس جاي خود را به آرامش و صميميت مي دهد. براي بدست آوردن اين مهارت لازم است كه مدتي رفتارهاي خود را كنترل كرده و براي خود پاداش و تنبيه قرار دهيد.
اگر اين اقدام را انجام دهيد به تدريج خواهيد توانست با آرامش مخالفت خود را ابراز كنيد. و اين مهارت در ابراز وجود به شما بسيار كمك ميكند.
گام هفتم: به جاي واكنش نشان دادن، پاسخ بدهيدواكنش، نوعي بازتاب است كه طبيعتي غريزي دارد. بسياري از رفتارهاي حيوانات، واكنشي ميباشد. اما در خصوص انسانها، اقدام براساس واكنش، ميتواند موجب پشيماني شود؛ زيرا اين قبيل اقدامات تأمل و انديشهاي در وراي آنها نميباشد. ولي پاسخ، برنامهاي حساب شده براي يك موقعيت خاص است.
پاسخ دادن به يك موقعيت، به معناي تأمل در واكنش اوليه و آنگاه، ارائه يك پاسخ حساب شده و عاقلانه است. البته هر پاسخي، ناگزير، كافي و شايسته نيست؛ اما وقتي اين مهارت را تمرين ميكنيد، به شما كمك ميكند تا به تدريج پاسخهايتان را بهتر كنيد.اين هفت گام به شما كمك ميكند تا بتوانيد مهارت اظهار وجود را در خود پرورش داده و آن را تقويت كنيد.در اين مورد ميتونيد با متخصصين كانون مشاوران ايران، مشاوره تلفني/تخصصي داشته باشيد۰۲۱۸۸۴۲۲۴۹۵موفق باشيد
چگونه از وابستگي عاطفي به همسر رها شويم؟در مقاله اختلال شخصيت وابسته ويژگيهاي فرد دچار اين اختلال را برشمرديم. در اين مقاله قصد داريم ويژگيهاي يك الگوي رابطه وابسته را شرح دهيم.
وابستگي عاطفي به همسر امري يكسويه نميباشد، زيرا در اينصورت وابستگي ادامه پيدا نميكند.
وابستگي عاطفي به همسر بازياي دوطرفه است و تا زماني ادامه دارد كه هردوطرف بازي را ادامه دهند و زماني كه يك نفر از بازي خارج شود، اين نوع رابطه عاطفي پايان مي يابد.
رابطه عاطفي وابسته را ميتوان بين يك زوج وابسته، دو دوست، يك خواهر و برادر و حتي دو نفر كه از يكديگر مراقبت ميكنند نيز مشاهده كرد (همانند وابستگي عاطفي مادر و دختر، مادر و پسر، پدر و دختر).
رابطه از نوع وابستگي را ميتوان بين زني كه از شوهر الكلياش حمايت ميكند و مدام در پي ترك دادن او است، بدون آنكه طرف مقابل انگيزهاي براي اين كار داشته باشد، مادري كه براي كارهاي زشت فرزندش همواره توجيه ميآورد و پدري كه پسرش را از مواجه شدن با نتايج رفتار مجرمانهاش محافظت ميكند، مشاهده كرد. رابطه وابستگي بين انسان و مواد مخدر يا الكل نيز اتفاق ميافتد.
رابطه با الگوي وابستگي نوعي اعتياد است كه در آن فرد بهجاي وابستگي به يك ماده، به يك الگوي ارتباطي خاص اعتياد پيدا ميكند.
پروفسور جاناتان بكر، استاد دانشگاه نشويل در تنسي، رابطه عاطفي به همسر (ميتوانيد ديگري بخوانيد) را رابطهاي تعريف ميكند كه دو نفر بهطور عميقي در يكديگر تنيده شدهاند و بدون حضور يكديگر توان انجام وظايف خود را ندارند. خلق، شادي و غم، موفقيت و حتي هويت آنها تنها با وجود ديگري تعريف ميشود. بهعبارتي، فرد بدون وجود ديگري احساس بيهويتي ميكند.
در اين نوع رابطه عاطفي، معمولاً يك فرد نقش غيرفعال و مطيع را بازي ميكند و ديگري نقش كنترلگر و تصميمگيرنده در همه امور را دارد.
يك طرف رابطه تنها وظيفه جلب رضايت طرف ديگر را دارد و تمام فكر و انرژي او صرف خوشحال كردن طرف مقابل ميشود و يك طرف تنها نقش گيرنده پاداش را دارد و بدون آنكه براي رابطه كاري انجام دهد، از اين رابطه متمتع شده و براي همه امور مهم زندگي تنها بر اساس رضايت خود تصميم ميگيرد و گاهاً در بعضي روابط از طرف مقابل بهصورت عاطفي، مالي و فيزيكي سوءاستفاده ميكند.
نشانه ديگر وابستگي عاطفي به همسر يا بردگي عاطفي، توانزدايي از فرد است.
در اين حالت، يك طرف رابطه كه همان فرد مطيع است، تلاش دارد تا براي كاهش تنش و ادامه رابطه از مشكلات همسر چشمپوشي كند، دلايل ناموجه او را موجه بداند، دائماً شانس مجدد به او بدهد، به تنهايي سعي كند مشكل را برطرف كند در حاليكه همسر هيچ اقدامي در جهت بر طرف شدن مشكل نميكند، زيرا اصولاً او مشكلي نميبيند زيرا اين نيازها و خواستههاي او نيست كه زير سوال رفته است.
شارون ويگ شيدر كروز ۸ نشانه براي وابستگي عاطفي به همسر (ديگري) و بردگي عاطفي نام ميبرد:
* در درون رابطه عاطفي قدرت تصميمگيري نداريد.* احساسات خودتان را درك نميكنيد و تشخيص نميدهيد.* در رابطه خود نميتوانيد ارتباط برقرار كنيد (دلهره داريد چيزي بگوييد يا حرفي بزنيد كه فرد مقابل را از دست بدهيد).* براي احساس ارزشمندي خودتان به تأييد ديگري بسيار اهميت ميدهيد.* به خود اعتماد نداريد و عزت نفستان اندك است.* ترس از ترك شدن داريد و فكرتان مداوماً درگير تأييد شدن از سوي ديگري است.* وابستگي ناسالمي به رابطه داريد و براي نگهداري آن هزينه زيادي ميپردازيد. براي رضايت طرف مقابل بهصورت يك جانبه حاضر به ايثارگري بسيار و دائم هستيد.* خودتان را بهطور اغراقآميزي مسئول رفتارهاي ديگري ميدانيد (حتماً من خيلي به او نرسيدم كه با زن ديگري دوست شده است).
از خودتان بپرسيد آيا بدون وجود همسر يا شريك عاطفي خود در زندگيتان بهسختي احساس شادي و رضايت ميكنيد؟
آيا با وجود مشكلات رفتاري و اخلاقي كه از همسرتان و يا شريك زندگي خود ميبينيد، همچنان در رابطه با او باقي ماندهايد؟
آيا براي حمايت از همسر خود از سلامت جان، ذهن و روان خود هزينه ميكنيد؟ آيا مدام نگران از دست دادن او هستيد؟
آيا نسبت به رابطه خود بيشتر احساس اضطراب داريد تا حس شادي، اطمينان و امنيت؟ آيا وقت زيادي را صرف تغيير دادن همسرتان ميكنيد؟
آيا تمام روابط اجتماعي خود را محدود كردهايد تا به نيازهاي همسرتان بيشتر رسيدگي كنيد؟ آيا زماني كه او در كنار شما نيست، احساس اضطراب و ناراحتي ميكنيد و فكر ميكنيد بدون او نميتوانيد زندگي كنيد؟ آيا در تصورتان، او داراي قدرت و توانايي بسياري است؟
آيا او را مسئول شادي و غم، امنيت و ارزشمندي خود ميدانيد؟ آيا براي آنكه احساس دوست داشته شدن كنيد، همسرتان بايد ليستي از كارهاي مورد انتظارتان را انجام دهد؟
آيا همواره نگران نظر و تأييد او هستيد؟ آيا او شما را تحقير ميكند؟ آيا گفتن نيازها و خواستههايتان به همسرتان و يا شريك عاطفيتان برايتان دشوار است؟ در صورتي كه پاسخ شما به اين سوالات بلي است، پس شما وابستگي عاطفي به همسر يا شريك عاطفي خود داريد.
مقاله مرتبط: اختلال شخصيت وابسته
درمان وابستگي عاطفي به همسر يا شريك عاطفي۱. اولين مرحله در درمان وابستگي عاطفي به همسر يا شريك عاطفي، آگاهي و شناخت وابستگي خود و جنبههاي متفاوت آن در زندگيمان است.
بايد نسبت به رفتارهاي وابستهگونه خود شناخت پيدا كنيم تا همه جا آنها را تشخيص دهيم. بايستي دست از توجيه و منطقي جلوه دادن رفتارهاي خود بكشيم.
شناخت افكار، رفتارها و احساسات ناشي از روابط وابستهگونه باعث ميشود كمكم خود را از آنها جدا كنيم و تلاش كنيم واكنشهاي ديگري غير از آنچه تا به حال انجام ميداديم، انجام دهيم.
پس لازم است بعد از مطالعه اين مقاله، كاغذ و قلمي در دست بگيريد و رفتارها، افكار و احساسات منبعث از رابطه وابستگي در خود را پيدا كنيد. نفس پيدا كردن اين واكنشها، به شما قدرت مقابله با آنها را ميدهد.
۲. با باورهاي غلط خود (درباره عشق) مقابله كنيد: يكي از دلايلي كه باعث ميشود افراد در وضعيت وابستگي باقي بمانند، شناختهاي نادرست آنها از مفهوم وابستگي است.
بسياري از اوقات ما نيازمندي خود به ديگري، اطاعت از او، ترس از دست دادن او و … را به حساب عشق خود ميگذاريم و اين امر باعث ميشود نه تنها از اين وضعيت احساس انزجار نكنيم، بلكه آن را براي خود تبديل به مايه افتخار ميكنيم.
بايد تعريف سريالهاي تلويزيوني و كتابهاي عاشقانه را از عشق فراموش كنيد. آنچه آنجا از عشق نشان داده ميشود، در واقع يك وابستگي اعتيادگونه است و نه عشق.
باورهاي غلط ديگري كه باعث وابستگي ميشود، شروط غلطي است كه ذهن ما براي خوشحال زندگي كردن قائل است.
بهطور مثال، ممكن است ذهن شما باوري داشته باشد بر اين مبنا كه تنها با حضور و وجود ديگري ميتوان خوشحال بود.
باورهاي غلط و مطلق خود را شناسايي كنيد و آگاه شويد كه ذهن شما براي خوشحالي و رضايت به چه شروطي وابسته است تا بدين طريق ذهن خود را آزاد كنيد.
ممكن است باور ذهن شما آن باشد كه تنها با داشتن يك زندگي عاشقانه ميتوان خوشحال زندگي كرد و بدون يك رابطه عاشقانه، شما زنده نميمانيد.
حتماً بايد كسي شما را دوست داشته باشد تا احساس ارزش كنيد. اين باورهاي غلط باعث ميشود همواره نگران از دست دادن رابطه خود باشيد، زيرا از دست دادن رابطه براي شما به معناي يك فاجعه، غم بزرگ و جبران ناپذير و تنهايي شديد خواهد بود.
شرطهاي ذهن خود را براي خوشحال زندگي كردن شناسايي كنيد تا وابسته به هيچ شرط خارجي نباشيد و از قيد آنها رها شويد.
به اين ترتيب براي خوشحالي تنها به خود وابسته خواهيد بود. كودكي را در نظر بگيريد كه رسيدن به بستني را تنها شرط خود براي آرام شدن و جيغ نزدن در نظر ميگيرد، در حاليكه شما ميدانيد كه كودك بدون بستني و از طرق ديگري نيز ميتواند شاد باشد.
بسياري از اوقات ما نيز كودكانه عمل ميكنيم و براي شادي، خود را تنها به يك راهحل وابسته ميكنيم.
محل تمركز خود را عوض كنيديك راه براي رهايي از وابستگي عاطفي به همسر آن است كه بهخود تمركز كنيد. توجه خود را به حيطههاي مختلف زندگي خود معطوف كنيد. ورزش كنيد. با دوستان خود بيشتر ملاقات كنيد. خود را درگير شغل و فعاليتهاي ديگر زندگي كنيد. به جنبههاي ديگر زندگي خود بها بدهيد و خود را متعهد به پيشرفت در ساير حوزههاي زندگي كنيد. بهياد بياوريد كه پيشتر چه فعاليتهايي احساس لذت و شادي در شما ايجاد ميكرد، پس به آنها بپردازيد. به اندازه كافي براي خود وقت صرف كنيد.
۴. ارتباطات خانوادگي و دوستانه ديگر خود را گسترش دهيد: هنگام وابستگي عاطفي به همسر، تمام وقت و انرژي خود را مصروف او ميكنيد. اين امر باعث ميگردد تا در انزوا قرار بگيريد، از ديگران جدا بيفتيد و ارتباطات عاطفي و اجتماعي ديگر شما قطع شود و همه روابطتان معطوف همسر شود. اين مساله به وابستگي هر چه بيشتر شما منجر ميشود. ارتباطات قديمي خود را مجدداً احيا كنيد. به دوستانتان تلفن و ايميل بزنيد. روابط اجتماعي جديدي ايجاد كنيد.
۵. كارها و فعاليتهايي كه پيشتر از انجام آن لذت ميبرديد را مجدداً شروع كنيد: پس از قرار گرفتن در رابطه عاطفي وابسته، فرد در طول زمان تنها به فعاليتهايي ميپردازد كه مطلوب همسر يا شريك زندگي خود است و در نتيجه از فعاليتهايي كه از آن لذت ميبرده است و يا در آن استعداد و مهارت داشته است دست ميكشد. براي رهايي از وابستگي عاطفي به همسر شما بايد مجدداً فعاليتهايي را كه در گذشته از آنها لذت ميبرديد و احساس قدرت و توانايي در آنها ميكرديد را شروع كنيد.
۶. تلاش كنيد براي شاد بودن و احساس خوب كردن به ديگري وابسته نباشيد: اين كار نيازمند يادگيري و تمرين است. در هنگام برخورد به يك مشكل بهخود بگوييد: اگرچه در كنار او بودن و به او گفتن ممكن است حال من را بهتر كند، ولي من بايد راه ديگري غير از اين بيابم.
من بايد ياد بگيرم تا بتوانم به خودم براي آرام شدن تكيه كنم و سريعاً مانند هميشه سراغ ديگري نروم. براي مثال، زماني كه احساس تنهايي يا اضطراب ميكنيد، بهجاي تكيه كردن بر او ياد بگيريد راههاي ديگري را براي حل كردن اين احساسات تجربه كنيد.
در غير اين صورت زماني كه احساس تنهايي ميكنيد و به او پيام ميدهيد و پاسخي دريافت نميكنيد، اصرار بر دادن پيامهاي بعدي و وادار كردن او به پاسخ ميكنيد. بهجاي آنكه براي آرام شدن به او وابسته باشيد، ميتوانيد بهطرق ديگري خود را آرام كرده و نياز خود را بر طرف كنيد.
۷. به نيازهاي عاطفي و رواني خود بيشتر توجه كنيد: براي اين كار ميتوانيد متوجه نيازهاي خود باشيد و شادي خود را در اولويت قرار دهيد. سعي كنيد از اوقات تنهايي خود لذت ببريد. رفتارهاي خودآسيبزننده گذشتهتان را با رفتارهاي مبتني بر خوددوستي جايگزين كنيد.
بهطور مداوم كارهاي انگيزهبخش انجام دهيد. بخشها و احساسات آسيبپذير وجود خودتان را بپذيريد.
تجربه كنيد كه چه چيزهايي را دوست داريد، از چه لذت ميبريد، علاقه داريد روز خود را چگونه بگذرانيد، دوست داريد در انتهاي زندگي بهخود بگوييد كه دوست داشتيد چه كارهايي انجام دهيد.
پاسخ به اين سوالها كمك ميكند تا بيشتر خودتان را بشناسيد.
شخصي كه احساسات و نيازهاي خود را بهتر ميشناسد، زماني كه با چيزي موافق نيست بهراحتي نه ميگويد؛ زيرا علايق و نيازهاي او در علايق و نيازهاي ديگري گره نخورده است.
۸. عزت نفس خود را افزايش دهيد: وابستگي عاطفي به همسر معمولاً از كمبود عزت نفس ناشي ميشود. من، برنامههايم، نيازها و خواستههايم آنقدر مهم نميباشند تا بر روي خودم تمركز كنم، پس بر روي ديگري متمركز ميشوم. براي مطالعه بيشتر به مقاله رشد و افزايش عزت نفس مراجعه كنيد.
۹. براي روابط خود با ديگري چارچوب و حد و مرز تعيين كنيد: روشن و قاطع چيزهايي كه براي شما مهم هستند را روشن كنيد و بر سر آنها محكم بايستيد.
در ابتدا لازم است حد و مرزهايتان را براي خودتان مشخص كنيد، كجا محدوديت قائل هستيد و كجا نه، و سپس آن را به ديگران اعلام كنيد. بهطور مثال، وفاداري همسر براي شما مهم است و جزء اصول و چارچوب شماست. شما نميتوانيد در اين مورد مماشات بهخرج دهيد.
نياز خود را قاطعانه بيان كنيد و از همسر خود بخواهيد به حد و مرز شما احترام بگذارد. او نميبايست هر رفتاري با شما داشته باشد، همچنانكه شما نيز نبايد حد و مرز او را زير پا بگذاريد.
اگر همسر شما پرخاشگرانه با شما برخورد ميكند و شما را ميزند و شما همچنان در رابطه ماندهايد، در ابتدا بايد بدانيد كه شما در يك رابطه وابسته قرار داريد. براي همسرتان مشخص كنيد كه اين رفتار او را نميپذيريد و در صورت تكرار، عواقب آن را به او يادآوري كنيد.
و در نهايت، بر روي چارچوب خود قاطعانه بايستيد. بدانيد كه هيچ رشدي بدون هزينه حاصل نميشود. پس سختي آن را قبول كنيد، زيرا مطمئناً همسر شما بهراحتي دست از عمل خود بر نخواهد داشت.
اگر شما، خود، به حد و مرز خود احترام قائل نباشيد و حاضر به پرداخت هزينه براي آن نباشيد، او نيز به حد و مرز شما احترام نخواهد گذاشت. باز هم تكرار ميكنم؛ شما در مسير سختي گام برداشتهايد.
ولكن در پس اين سختي، رشد وجود دارد. استقلال و آزادي را كسي به شما تقديم نخواهد كرد، پس براي آن بايد امنيت موقت خود را فدا كنيد تا به آزادي و امنيت دروني و دائمي برسيد.
معناي ديگر تعيين حد و مرز آن است كه بين افكار، احساسات و رفتار خود و ديگري تمايز قائل شويم. نبايد مسئوليت رفتار، افكار و احساسات ديگري را بهعهده بگيريم، ما تنها مسئول رفتارهاي خود هستيم.
اگر عمل درست ما باعث ناراحتي ديگري ميشود، نبايد خود را مسئول ناراحتي او بدانيم، و بايد به عمل درست خود بدون ترديد و قاطعانه ادامه دهيم. اگر همسر شما بدون برنامهريزي خرج ميكند، بايد حساب بانكي خود را از او جدا كنيد تا خودش با عواقب كارش مواجه شود. شما نبايد مسئوليت اعمال او را بپذيريد.
۱۰. كمك حرفهاي بگيريد: گاهي به تنهايي نميتوان از وابستگي عاطفي به همسر رها شد. با يك مشاور صحبت كنيد. كمك حرفهاي به شما باعث ميشود به نقاط قدرت و قوت خود آشنا شده و انگيزه كافي براي تغيير را در خود بيابيد.
با كمك مشاور ميتوانيد به كودكي خود برگرديد و دلايل وابستگي عاطفي به همسر را در آنجا بيابيد. احساس عجز، ناتواني، شرم و حقارت خود در كودكي را مجدداً تجربه كرده و اينبار آن تجربيات را با قدرت بزرگسالي خود تغيير داده و از آنها رها شويد.
برگشت به دوران كودكي به شما اجازه ميدهد تا صادقانه تاثيرات آن دوران را بر سبك رفتار خود درك كنيد.در اين مورد ميتونيد با متخصصين كانون مشاوران ايران، مشاوره تلفني/تخصصي داشته باشيد۰۲۱۲۲۶۸۹۵۵۸موفق باشيد
اگر مي خواهيد زندگي تان تغيير كند بايد طرز فكرتان را تغيير دهيد.«همين امروز طرزتفكرتان را عوض كنيد.»
البته در كلام خيلي ساده است: «طرز تفكرت را عوض كن تا زندگي ات تغيير كند.» ولي چطور مي توان اين كار را انجام داد وقتي نمي دانيم بايد چه كار كنيم؟ و مهم تر از همه اگر تغيير دادن طرزتفكر تا اين حد آسان است، چرا خيلي از افراد اين كار را انجام نمي دهند؟ مخصوصا اگر بتوانند با اين كار موفق تر باشند و بيشتر از زندگي لذت ببرند؟
جواب اين سوال ها را نمي دانيم ولي مي دانيم كه تغيير دادن طرز تفكر آسان نيست اما ممكن است. همه آنچه شما نياز داريد اين است كه محكم و استوار اين تكنيك ها را به كار ببريد؛ البته اگر از ته دل مي خواهيد موفق باشيد.
۱) همان طور فكر كنيد كه دوست داريد باشيد. اگر در دنياي ذهنتان خود را آدم خوشحال يا موفقي ندانيد كه مي تواند از زندگي لذت ببرد، خيلي سخت مي توانيد در دنياي واقعي چنين آدمي باشيد. پس پيش از هر كار در روياهايتان هم خود را فردي خوشحال، موفق و روبه رشد تصور كنيد.
۲) لبخند بزنيد. نتايج تحقيقات نشان داده است لبخند زدن هم اثر جسمي دارد و هم اثر رواني. پس يك لبخند روي لبانتان بنشانيد و در مسير تغيير طرزتفكر قدم بگذاريد. در ابتدا، اين كار فقط يك عمل فيزيكي بدون روح است اما كم كم جزو صورت شما مي شود.
۳) خودتان را غرق مطالعه و موسيقي كنيد. كتاب ها، مقاله ها و مجله هايي بخوانيد كه به شما كمك كنند بتوانيد افكارتان را تغيير و دركتان را افزايش دهيد. فيلم ببينيد يا به موسيقي هايي گوش كنيد كه براي شما الهام بخش باشند و براي تغيير تشويقتان كنند.
۴) كردارتان را تغيير دهيد. وقتي كارهايتان را به همان شيوه قديمي انجام مي دهيد، نمي توانيد در افكارتان تغييري به وجود آوريد. كارها را به شيوه اي متفاوت انجام دهيد تا بتوانيد متفاوت بينديشيد.
۵) محيط تان را تغيير دهيد. محيط اطرافتان را با توجه به طرزتفكر مورد علاقه تان بسازيد. فضايي را خلق كنيد كه شما را به سمت تغيير سوق دهد. يك گلدان به اتاقتان اضافه كنيد، رنگ ديوارها را تغيير دهيد، يك كتابخانه يا ميز كوچك براي خودتان بخريد.
۶) از موفق ها تقليد كنيد. از تجربه و نظرهاي كساني كه عاشق طرزتفكرشان هستيد و آرزو داريد مثل آنها باشيد، استفاده كنيد. اگر زنده هستند كه اين كار بسيار ساده است و اگر در قيد حيات نيستند مي توانيد از آثارشان بهره بگيريد.
۷) به ديگران كمك كنيد (و به خودتان هم) يكي از سريع ترين راه هايي كه مي تواند طرزتفكر شما را عوض كند، اين است كه به ديگران توجه و به آنها كمك كنيد. مواظب باشيد از آن طرف بام نيفتيد يعني نه غرق در خودتان شويد و نه شيفته و دلباخته ديگران.
۸) كمي از دوستانتان كمك بگيريد. ديگران را از تصميمتان باخبر كنيد و از آنها كمك بخواهيد و نظراتشان را بشنويد. هر چقدر كمك ديگران را بيشتر احساس كنيد، بيشتر به موفقيت نزديك مي شويد.
۹) حرفه اي شويد. اگر دلتان مي خواهد به فردي بزرگ تبديل شويد به مشاوره و نصيحت افراد بزرگ گوش دهيد. انسان هاي حرفه اي در مدت زمان كوتاهي مي توانند بهترين راه حل ها و نظرات و عقايد جديد را در اختيار شما بگذارند. البته به شرطي كه واقعا در كار خود خبره باشند و فقط اسم و رسم بي پايه و پنهان به هم نزده باشند.
۱۰) صبور باشيد. آگاه باشيد كه بيشترين تغييرات در مدت زماني طولاني و به آرامي صورت مي گيرند به شرط اينكه تكرار شوند. پس اگر فورا در مسير موفقيت نتيجه نگرفتيد، تعجب نكنيد و مهم تر اينكه تسليم نشويد. كارتان را ادامه دهيد و مطمئن باشيد جواب مي گيريد.
● چطور راه تغيير را ادامه دهيم؟
گاهي بعد از اينكه نگرش مان را تغيير داديم و به سوي هدفي تازه رفتيم، نمي دانيم چگونه بايد راهمان را بدون خستگي و درنگ ادامه دهيم؟ اين نكته ها دست شما را براي طي بقيه مسير تغيير مي گيرد.
۱) با واقعيت روبرو شويد. ممكن است مانعي كه در مسير رسيدن به هدف از سرعت شما مي كاهد، خودتان باشيد.
وقتي در راه رسيدن به هدفتان به مشكل هايي برمي خوريد، اول از همه به دقت بررسي كنيد آيا منشاء مشكل خودتان هستيد يا خير؟
۲) شما هركاري كه بخواهيد، مي توانيد انجام دهيد اگرچه شايد نتوانيد همه كارهايي را كه دوست داريد، انجام دهيد. بيشتر اوقات براي رسيدن به هدف چند كار را با هم انجام مي دهيد ولي حتي با وجود تلاش زياد، در آخر به كمترين نتيجه مي رسيد. بايد بدانيد توجه و تمركز روي ۱ يا حداكثر ۲ پروژه در يك زمان، شانس شما را براي رسيدن به نتيجه مطلوب افزايش خواهد داد.
۳) براي اينكه تصوير واضحي از نتيجه كار داشته باشيد، تمركز كنيد. اول اينكه روي پروژه هايي كه برعهده گرفته ايد، كاملا تمركز داشته باشيد تا بتوانيد تشخيص دهيد واقعا چه كارهايي بايد انجام گيرد. برنامه اي گام به گام براي كارهايي كه بايد در زمان هاي مشخص انجام دهيد، بنويسيد.
۴) آنچه روي كاغذ است، برنامه است و آنچه در ذهن شماست، خيال! بيشتر افراد علاقه اي به نوشتن برنامه هايشان روي كاغذ ندارند. نوشتن برنامه روي كاغذ اولين قدم براي حركت رو به جلوست. خيلي ها بدون برنامه پروژه هايشان را شروع مي كنند ولي خيلي زود گيج مي شوند زيرا مشكلات فرعي زيادي سر راهشان به وجود مي آيد.
۵) حركت، به اين معني نيست كه پيشرفت كرده ايد. بعضي از افراد با اينكه به سختي كار مي كنند، به هدفشان نزديك تر نمي شوند. اين يكي از نتايج بي برنامگي است. براي پيشروي بايد فعاليت هاي مناسبي در زمان هاي مناسب انجام دهيد.
۶) انتخاب نكردن، يك انتخاب است. زياد فكركردن درباره آنچه انتخاب مي كنيم، مانع ديگري است كه ما خودمان سر راهمان قرار مي دهيم و باعث ركودمان مي شود. «من مي توانم A، B يا C را انجام دهم ولي بهتر است بيشتر فكر كنم» و شروع مي كنيم به ارزيابي كردن… ولي در واقع هيچ وقت نمي توانيم تصميم بگيريم و كاري كه انجام مي دهيم، در حقيقت تصميم مي گيريم هيچ كاري نكنيم؟ ولي اگر كاري نكنيد به چيزي نمي رسيد.
۷) روي آنچه به نتيجه مي رسد، تمركز كنيد. خيلي از افراد در پيداكردن راه هايي كه به نتيجه نمي رسند، استادند و به همين دليل هيچ تلاشي هم نمي كنند. انرژي منفي را در خود انباشته نكنيد. انرژي هاي مثبتتان را افزايش دهيد و روي چيزهايي تمركز كنيد كه به درد شما مي خورند و به نتيجه مي رسند.
۸) اگر اقدامي به نتيجه نمي رسد، متوقفش كنيد. يك اقدام احمقانه: «كاري را بارها و بارها با يك شيوه انجام دهيد و انتظار داشته باشيد كه به نتيجه اي متفاوت برسيد.»
خيلي ها به دليل غرور، لجاجت يا تعصب، شيوه اي را تكرار مي كنند كه به نتيجه نمي رسد. شعاري جديد براي خود انتخاب كنيد و ديگر كارتان را به شيوه قبلي انجام ندهيد. وقتي روش هايي موثر نيستند انجام دادنشان را متوقف كنيد.
۹) وقتي نمي دانيد، كمك بخواهيد. ما نمي توانيم همه چيز را بدانيم. نمي توانيم همه مشكلات را حل كنيم. وقتي به مشكلي برمي خوريد، از ديگران كمك بخواهيد. از يك تاجر، مشاور، وكيل يا مربي مشاوره بگيريد.
۱۰) اگر كاري شما را خوشحال نمي كند، انجامش ندهيد. براي اينكه به هدفتان برسيد، بايد سختي هايي را بپذيريد و ممكن است هر لحظه نتوانيد از كارتان لذت ببريد ولي در كل بايد كارتان را دوست داشته و از انجام آن خوشحال باشيد.در اين مورد ميتونيد با متخصصين كانون مشاوران ايران، مشاوره تلفني/تخصصي داشته باشيد۰۲۱۲۲۶۸۹۵۵۸موفق باشيد
رهايي از وابستگي در رابطه اشتباهآيا تا به حال خود را بيش از حد به چيزي ، شخصي يا جايي وابسته ديدهايد؟
اينكه به شخص يا چيزي آنقدر وابسته باشيم كه ترك كردن آن برايمان امكانپذير نباشد يا حتي فكر كردن به كنار گذاشتنش در ما ايجاد وحشت و هراس به وجود آورد؟اما به راستي چيست كه ما را اسير ميكند؟ چرا بايد به رغم تمام شايستگيها و ارزشمنديهايي كه در وجود خودمان است به شخص يا چيز ديگري رو بياوريم و بدون او احساس حقارت ، كمبود و نوميدي كنيم؟ چرا وقتي ميخواهيم از يك رابطه سرشار از وابستگي بيرون بياييم با دشواريهاي فراواني روبهرو ميشويم؟اگر دقيقتر نگاه كنيم ميبينيم در يك رابطه سرشار از وابستگي آنچه بيش از هرچيز نمود دارد اين است كه معمولا ما طوري به طرف مقابل وابسته ميشويم كه يك شخص معتاد به موادمخدر اما آيا هرگونه رابطهاي را ميتوان نوعي اعتياد ناميد؟ چرا اسمش را عشق ، دوست داشتن زياد يا احساس تعهد نگذاريم؟!اغلب اوقات در يك رابطه اعتيادي ، عشق و تعهد فراواني وجود دارد اما براي آنكه عشق و تعهدي وجود داشته باشد بايد كسي بتواند ديگري را آزادانه انتخاب كند ولي يكي از نشانههاي اعتياد در اين است كه اغلب ميلي اضطرارآميز در كار است كه آزادي و حق انتخاب رامحدود ميكند؛ يعني قدرت انتخاب و تصميمگيري را از شخص ميگيرد ، حال آنكه در يك ارتباط سالم ناشي از عشق ما حق انتخاب داريم و با استفاده از قدرت تفكر و تعقل خود ميتوانيم تصميم درست بگيريم.اما در يك رابطه غلط توام با وابستگي بيش از حد ، وقتي خود شخص ميداند ادامه ارتباط به نفع او نيست بازهم ادامه ميدهد زيرا احساس ميكند بايد اين شخص را حفظ كند و به او وابسته باقي بماند حتي اگر اين رابطه برايش مخرب باشد.بنابراين اولين نشانه وجود يك رابطه مخرب ناشي از وابستگي خصوصيت اضطرار گونه آن است ، نشانه بعدي وحشتي است كه در شخص وجود دارد مبادا اينكه طرف مقابل او را تنها بگذارد يا به او دسترسي نداشته باشد.افراد معتاد اگر ندانند مواد مخدر خود را چگونه تهيه كنند وحشتزده ميشوند يا سيگاريها وقتي در جايي قرار ميگيرند كه آنجا كشيدن سيگار ممنوع است ناراحت ميشوند ، همچنين افرادي هم كه در يك رابطه غلط اعتياد گونه قرار ميگيرند از فكر اينكه اين رابطه قطع شود احساس وحشت ميكنند.نشانه بعدي يك رابطه اشتباه اين است كه بعد از قطع ارتباط احساسي از پيروزي و آزادي به شخص دست ميدهد.در واقع خواه كسي به مادهاي مخدر معتاد باشد يا به يك شخص ، اساس تمام اين واكنشها شباهت فراواني به يكديگر دارند و آن اين است كه همه اين افراد احساس كامل نبودن و پوچي ميكنند و اغلب نااميد و اندوهگينند.
نوع ارتباط : به احتمال زياد در هر رابطه عاطفي عضوي از اعتياد وجود دارد و اين به خودي خود چيز بدي نيست و برعكس ميتواند رابطه را مستحكمتر هم بكند زيرا هيچكس آنقدر كامل و قوي نيست كه نيازي به ارتباط با شخص ديگري نداشته باشد اما يكي از نشانههاي رابطه خوب اين است كه ما را با بهترين شرايط خود در تماس نگه ميدارد.آنچه سبب ميشود رابطهاي شكلي اعتيادگونه به خود بگيرد اين است كه احتياج